Wednesday, April 25, 2012

غريزه

<<<غریزه>>>



از لای در آروم داشتم نگاه سعید پشت سرم بال بال میزد اشاره میكرد نوبت منه منم هی اشاره میكردم هیس! "(مهمونی یكی از دوستای ماندانا دعوت بودیم سعید طبق معمول شامه قویش رو بكار انداخته بود دنبال تیكه ها میگشت مهمونی هنوز شروع نشده بود تو اون گیر و دار آروم صدام كرد بدو بیا خونه طرف تریبلكس بود از پله های گوشه هال رفتیم طبقه سوم. طبقه دوم هم هیچ كس نبود چه برسه به طبقه سوم! در یه اتاق نیمه باز بود سعید اشاره كرد بیا منم رفتم جلو دیدم دوست ماندانا (همونی كه مهمونیش دعوت بودیم) با چند نفر دیگه لختن دارن لباس عوض میكنن حاضر میشن برای مهمونی)" سعید آروم گفت هی نوبت منه بیا كنار الان تموم میشه به من نمیرسه بعد یه لگد آروم بهم زد یواش گفتم خفه خودم داشتم نگاه میكردم آخه صحنه خیلی باحالی بود! داخل اتاق 3 تا دختر بودن دوست ماندانا (همون كه مهمونیش بود)لخت لخت بود اون 2تا هم نیمه لخت بودن یهو سعید احمق پرید رو كولم گلوم رو گرفته بود داشتم خفه میشدم نمیدونم چرا وحشی شده بود ول نمیكرد واقعا داشتم خفه میشدم سریع خم شدم دستام رو بردم بالا شونه هاش رو گرفتم از همون بالا پرتش كردم جلو خورد به در نیمه باز پرت شد تو اتاق به كمر خورد زمین در تا آخر باز بود سعید جلوی در افتاده بود روی زمین منم جلوی در واساده بودم خشكم زده بود یه همه لحظه همه به هم دیگه نگاه كردیم دوست ماندانا سریع دستش رو گذاشت روی سینش و وسط پاهاش اون 2 تا هم سریع خودشون رو پوشوندن دست سعید رو گرفتم كشیدم بلندش كردم گفتم بریم (همه این اتفاقها توی چند ثانیه افتاد) دوست ماندانا جیغ زد كثافتهای بیشعور گم شین بیرون از این خونه بی شرفها منو سعید دویدیم سمت طبقه دوم صدای جیغش هنوز میومد رسیدیم طبقه اول تو اون شلوغی یه جوری خودمون رو در بردیم رسیدیم توی حیاط یهو ماندنا جلومون رو گرفت گفت كجا با این عجله؟ باز تیكه دیدین میرین دنبالش آره؟ برین گم شین توی خونه حق ندارین برین بیرون سعید داشت با ماندانا بحث میكرد منم نگران به پشت سرمون نگاه میكردم الان بود كه دوست ماندانا لباس بپوشه بیاد دنبالمون بعد جلو اون همه آدم با لگد ما رو خونه بندازه بیرون چند لحظه بعد در باز شد دوست ماندانا با عجله اومد داد زد ماندانا به اون دوست پسر آشغالت و اون دوستش بگو وایسن كارشون دارم من داد زدم سعید بدو سریع شروع كردیم به دویدن مثل بچه ها فرار میكردیم سمت در دوست ماندانا فحش و بد و بیراه میگفت رسیدیم بیرون خونه با پورشه (Porsche) سعید اومده بودیم سوئیچ هم دست من بود سریع در رو باز كردم نشستم پشت فرمون سعید هم نشست پام رو گذاشتم روی گاز رفتیم.
5 دقیقه بعد یه گوشه واسادم سرم رو گذاشتم رو فرمون گفتم سعید خیلی كونده ای خندید گفت چرا؟ مگه چی شده؟ یكمی نگاش كردم گفت چرا اینجوری نگاه میكنی تقصیر خودت بود اگه گذاشته بودی منم نگاه كنم اینجوری نمیشد دوباره یه نگاهی بهش كردم گفت اصلا به تخمت بابا كسی نفهمید بیرونمون كردن خوشبختانه به همت افسر بزرگ عملیاتی (به من میگفت) و افسر بزرگ شناسائی (به خودش میگفت) به سلامت فرار كردیم! گفتم خب بقیه نفهمیدن ولی ماندانا چی؟ حالا میخوایی چیكار كنی خندید گفت تو چه ساده ای 2 روز قهر میكنه منم تا میتونم استفاده میكنم فوق برنامه میزارم (سكس) آخرشم فكر میكنه توی اون 2 روز تنبیه شدم منم خرش میكنم از دلش در میارم!
مثل اسكولا بهش نگاه میكردم خندید گفت حالا حركت كن برو 1 ساعته اینجا واسادی یكمی سرم رو تكون دادم حركت كردم گفت 1 ساعت دیگه برو سمت دیسكو سایكلون 2 تا دختر روسی بلند كنیم ببریم بزنیم زمین حال كنیم! گفتم بشین امشب درست نیست تو هم ول كن بزار قبلیش به خیر بگذره شر درست نكن زد تو سرم گفت بچه ای؟ تو خودت بزرگترین شر این دنیایی منم كنارت همینجوری باهم بحث میكردیم 1ساعت گذشت 10 شب شده بود گفت بهت میگم برو سمت دیسكو سایكلون منم گفتم هر غلطی میخوایی بكن پام رو گذاشتم روی گاز رفتم سمت دیسكو. سعید گفت پیاده شو بریم گفتم خودت كمی واسه منم نسخه میپیچی؟ خودت برو من واسادم گفت پس برو نیم ساعت دیگه اینجا باش منم 2 تا جیگر روسی آس پیدا كنم خندیدم سرم رو تكون دادم حركت كردم رفتم.
توی خیابون آروم واسه خودم میرفتم یه دختر خارجی قد بلند كنار خیابون واساده بود گفتم وای چه تیكه ای آروم رفتم یه گوشه پارك كردم شیشه رو دادم پایین از بیكاری نگاش میكردم چیكار میكنه! یكم بعد یه رنجرور (Range Rover) سفید پشت سرم هی بوق میزد اعصابم خورد شد رفتم جلو تر اون حركت كرد اومد كنارم واساد شیشه رو داد پایین من با عصبانیت به عربی گفتم شو هذا؟ ما مشكل؟ (رنجرور خیلی بزرگه شاسیش هم خیلی بلنده من اصلا نمیدیدم پشت فرمون چه خبره فقط میدونستم یه زن نشسته) هیچی نمیگفت منم گفتم انت مجنون فی امان الله بعد با دستم اشاره كردم برو ولی تكون نخورد اعصابم خورد شده بود پیاده شدم رفتم سمت رانندش ببینم اون تو چه خبره كنار در راننده واساده بودم ولی شیشه های دودیش اصلا نمیذاشت توش رو ببینم زدم روی شیشه اونم آروم شیشه رو داد پایین خیلی جا خوردم یه دختر فوق العاده جذاب و گیرا بود موهای مشكیش از پشت كوتاه ولی از جلو بلند و صاف فرق كج ریخته بود روی چشم چپش لبای قرمز كه برق میزد بینی كوچولو و سر بالا چشماش هم مشكی بود زیر چشماش سایه مشكی پر رنگ كشیده بود با ابرو های خیلی نازك یه پالتو مشكی تنش بود یقش تا زیر گوشش بالا بود شده بود شبیه شارلیز تیرون توی سكانس آخر فیلم وكیل مدافع شیطان! واقعا جا خورده بودم آخه قیافش رو دیدم یاد این فیلم ترسناك ها افتادم! آروم گفتم عفوا ما مشكل؟ یكمی بهم نگاه كرد با اخم گفت لا مشكل چشام رو تنگ كردم گفتم ایو بعد یكمی بهش خیره شدم واقعا نمیدونم چرا اینطوری بود وقتی بهش نگاه میكردی نمیشد چشم ازش برداشت! خودم رو جم رو جور كرم رفتم سوار ماشین شم برم شیشه سمت شاگرد رو داد پایین به فارسی گفت شب خوش! برق از چشام پرید آروم گفتم همچنین! پاش رو گذاشت روی گاز حركت كرد رفت. پشت فرمون نشسته بودم مثل برق گرفته ها خیره شده بودم جلوم این چرا اینجوری بود؟! یه دونه زدم روی پیشونیم گفتم هوش چته رم كردی باز؟ یك ساعت پیش كه داشتی واسه سعید نطق میكردی حالا خودت كه بدتری خندیدم گفتم عجب صحنه ای بود! ساعت رو نگاه كردم نیم ساعت بیشتر شده بود با سرعت حركت كردم سمت دیسكو دنبال سعید.
جلوی دیسكو واسادم 5 دقیقه بعد سعید با خیال راحت اومد 2 تا جیگر قد بلند روسی هم پشت سرش بودن با دستش منو نشونشون داد یه چیزی بهشون گفت اونا هم زدن زیر خنده سعید اومد شیشه رو دادم پایین گفتم آخه مردك این ماشین 2 تا صندلی داره یعنی كوپه و 2نفرست اون 2تا سر خر رو كجا جاشون میدی؟ گفت بی تربیت سر خر خودتی بعد یكیشون رو صدا زد در ماشین رو وا كرد به روسی گفت بشین (سعید از بس با این دختر روس ها پریده بود دیگه دست و پا شكسته میتونست روسی صحبت كنه) دختره نشست تو ماشین یه لبخند بهم زد منم سرم رو تكون دادم سعید در رو بست گفتم سعید خیلی نامردی برای ماندانا این كارا رو میكنی كه واسه این 2 تا هرزه میكنی؟ خندید گفت اینا فقط 1شب مهمونن ماندانا تا ابد هست حالا بزار به اینا برسم چند سال دیگه برای ماندانا هم ازین كارا میكنم (الان كه فكرشو میكنم و عاقبت خدابیامرز سعید و ماندانا یادم میافته میبینم راست میگن جوری زندگی كن كه انگار قراره فردا بمیری سعید هیچ وقت فرصت نكرد واسه ماندانا هم از این كارا بكنه چون نمیدونست تا ابدی در كار نیست) آروم سرم رو تكون دادم سعید گفت برو سمت دبی مارینا بریم خونه شما منم با اون یكی پشت سرت با تاكسی میاییم گفتم باشه هرچی تو بگی با سرعت حركت كردم سمت دبی مارینا بریم خونه ما.
جلوی آینه واساده بودم كش موهام رو باز كردم (خاطره آنجلینا هم گفته بودم اون موقع ها موهام خیلی بلند بود از بالا سامورایی میبستم) موهام ریخت روی شونه هام و صورتم خندیدم گفتم تارزان رو بگیرین! تو آینه به خودم خیره شده بودم صورت اون دختره هنوز جلوی چشام بود اصلا از ذهنم نمیرفت بیرون اگه 100 سال دیگه هم میدیدمش بازم سریع میشناختم چون یه جورایی فوق العاده عجیب و گیرا بود تا حالا فقط توی فیلم ها از این استایل ها دیده بودم اولین بارم بود از نزدیك میدیدم شایدم واسه اون بود اینجوری تو ذهنم مونده بود. موهام رو مرتب كردم دوباره از بالا بستم رفتم توی نشیمن دیدم سعید و اون 2تا جیگر روسی نشستن سعید داره به روسی باهاشون شوخی میكنه اونا هم هرهر میخندن یه سری تكون دادم سعید به فارسی گفت بیا بشین بیچاره از دستت میره ها گفتم برو گمشو من دست به هرزه نزدم و نمیزنم خندید گفت خیلی خری حالیت نیست گفتم باشه من خرم نشستم رو به روی سعید اینا یكی از دخترا اخم كرد گفت Speak English سعید گفت هی دیگه جلو اینا فارسی صحبت نكن فكرای بد میكنن روسی كه بلد نیستی حد اقل انگلیسی صحبت كن خندیدم گفتم باشه رئیس!


سعید همش مسخره بازی در میاورد اون جیگرا هم با سعید روسی صحبت میكردن میخندیدن.منم كه از هر 10 تا كلمه 1 دونه رو حالیم میشد تقریبا میفهمیدم در مورد چی صحبت میكنن.لم داده بودم روی مبل راحتی یه سیگار روشن كردم به اون 2 تا خیره شدم واقعا جیگر بودن سعید نامرد بقول خودش متخصص عملیات شناسایی بود! سعید به انگلیسی بهم گفت ارا با كدومشون میری؟ یكمی بهشون نگاه كردم گفتم با مامان تو یهو اون 2تا زدن زیر خنده! سعید یكمی نگام كرد گفت باز شغل مامان خودت رو به مامان من نسبت دادی؟ یه كام از سیگارم گرفتم سرم رو تكون دادم گفتم شاید! منو سعید طبق معمول بهم تیكه مینداختیم اون 2تا هرهر میخندیدن آخرش سعید گفت تسلیم بالاخره با كدوم میری؟ گفتم با هیچ كدوم دخترا یكمی پكر شدن یكی شون گفت چرا؟ گفتم حوصله ندارم خودتون برین حال كنین سعید خندید گفت برو گم شو نفری 1000 درهم (250 هزار تومن) پیاده كردن منو برای یك شب حالا ما رو باش دلمون واسه كی سوخته! بعد دست اون 2تا جیگر رو گرفت رفت سمت اتاقی كه همیشه میرفت به قول خودش این اتاق خونه شما مال منه! منم پاشدم رفتم توی اتاق خودم كنار شیشه های قدی واسادم مثل همیشه به بیرون خیره بودم ولی نمیدونم چرا چهره اون دختر از ذهنم نمیرفت بیرون همش جلوی چشام بود.به ساعت نگاهی كردم 1 شب بود میخواستم بخوابم تشنم شد رفتم از توی یخچال یه شیشه آب بردارم ار كنار اتاقی كه سعید توش بود رد شدم دیدم اوه چه سر صدایی بلند كردن یه شیشه آب از یخچال برداشتم دیدم این سر صداها تا آسمون میره! یهو زد به سرم در رو باز كردم رفتم تو اتاق سعید و یكی از دخترا روی تخت بودن یكی هم زیر پاشون بود تا منو دیدن خشكشون زد خیره شدن به من یه دستی براشون تكون دادم به روسی گفتم شب بخیر! دخترا زدن زیر خنده سعید هرچی فحش بلد بود بهم گفت منم اومدم بیرون!
2 روز گذشت ماندانا با سعید قهر كرده بود بهش زنگ نمیزد منم گفتم حقته تقصیر خودت بود اونشب من سر جام نشسته بودم تو هم مثل آدم میشستی عملیات شناسایی انجام نمیدادی.سعید خندید گفت مثل چی؟ گفتم مثل آدم دوباره خندید گفت تو آدمی؟ گفتم نه تو آدمی؟ گفت هیچ كدوم نیستیم دعوا نكن گفتم خب حالا ماندانا چی؟ یكمی نگام كرد گفت ارا؟ گفتم مرض من زنگ نمیزنم خودمم شریك جرمم دوباره گفت ارا دستم به شرتت بیا برو زنگ بزن؟ خندیدم گفتم بر شیطان لعنت من اینكارو نمیكنم.پكر شد گفت این رسمش نیست 1 بار یه چیز خواستیما چشام گرد شد گفتم 1 بار؟ تو این 2ماه اخیر بالای 10 بار با ماندانا قهر كردی عمه من راضیش كرد؟ خندید گفت حالا بشه 11بار چیزی نمیشه! یكمی نگاش كردم گفتم سگ خور این دفعه 11 هم! زنگ زدم به ماندانا گوشی رو برداشت گفت سلام ارا گفتم سلام نگو خودمون میدونیم چیكار كردیم! یه آهی كشید گفت اون نكبت كجاست؟ گفتم كنارمه دلش تنگ شده بود زنگ زدم ببینم چیكار میكنی گفت بهش بگو بره گم شه آبرو برای من نذاشته اونشب جلوی همه سنگ رو یخ شدم سعید بلند زد زیر خنده یهو ماندانا داد زد میبینی چقدر احمقه؟ آبروی منو برده آخرشم هرهر میخنده انتظار داری با این چیكار كنم؟ گفتم هیچی یه دوست پسر خوب پیدا كن خودم مواظبتم اینو ولش كن سعید برق از چشاش پرید با لگد زد تو بازوم ماندانا گفت چی شد؟ گفتم هیچی جفتك میپرونه یه آهی كشید گفت مواظب باش گاز هم میگیره خندیدم گفتم ببین چقدر دوستت داره بخاطر تو جفتك میندازه گفت بهش بگو بره گم شه آبرو برای من نذاشته گفتم ماندانا اونشب تقصیر منم بود حالا سهم سعید هم بده به من فكر كن من آبروت رو بردم این نكبت رو ببخش منو نموده.خندید یواش گفت بهش نگو ولی دلم براش 1 ذره شده خندیدم داد زدم سعید ماندانا دلش برات تنگیده سعید پرید هوا داد زد میخوامت عزیزم! ماندانا داد زد بیشعور چرا گفتی؟ گفتم لوس نشو دیگه پاشو بیا خونه ما سر راه یه كیك هم بگیر مراسم آشتی راه بندازیم رفت حرف بزنه گفتم هیس تلفن رو قطع كردم.
1 ساعت بعد ماندانا یه كیك خوشگل دستش بود اومد خونه ما.سعید توی اتاق من قایم شده بود (من نفهمیدم) منم تو نشیمن نشسته بودم ماندانا گفت كجاست؟ خندیدم گفتم تو اون اتاق (حالا خبر نداشتم سعید توی اتاق من بود) ماندانا رفت تو اتاقی كه سعید اونشب با اون 2تا فوق برنامه داشت سعید از اتاق من اومد بیرون گفت كو؟ با تعجب اشاره كردم اونجا زد تو سرش گفت بدبخت شدیم تا رفتم بپرسم چرا؟ ماندانا جیغ كشید اومد بیرون منو سعید همینجوری نگاش میكردیم ماندانا یه كاندوم مصرف شده رو با دستمال گرفته بود آورد بالا گفت مثل حیوان شهوتتون رو نمیتونین كنترل كنین حد اقل نمایشگاه نزارین از جام پریدم گفتم سعید چیكار كردی؟ سرش رو انداخت پایین گفت میخواستم باهات شوخی كنم آویزون كرده بودم به دیوار! برق از چشام پرید زدم تو سرش گفتم نكبت ماندانا با عصبانیت نگامون میكرد داد زد خر خودتی و عمت این از قیافش معلومه باهاش چیكار كردی سعید گفت ببخشید! ماندانا كاندوم رو پرت كرد توی صورتش گفت خستم كردی كی میخوایی دست ازین كارا برداری؟ سعید سرش رو تكون داد گفت یه روزی دست برمیدارم قول میدم! یكمی نگاش كردم گفتم ای پر رو ماندانا گفت ارا میبینیش؟ انتظار داری با این خراب كاریهاش كنارش بمونم؟ رفتم جلو دست ماندانا رو گرفتم سرش رو گذاشت رو شونم گفت ارا این لعنتی هنوز یاد نگرفته شهوتش رو كنترل كنه آروم دستم رو كشیدم رو موهاش گفتم هركس عیبی داره سعید ساكت شده بود جیك نمیزد.ماندانا رو نشوندم روی مبل گفتم بچه ها من بسته سیگارم توی ماشین جا مونده میرم بیارم بعد به سعید یه چشمك زدم رفتم.یك ربع بعد اومدم بالا دیدم سعید نشسته كنار ماندانا هرهر میخنده ماندانا هم لبخند میزنه فهمیدم جانور كار خودش رو كرده!
كیك آشتی كنون رو خوردیم ساعت 8 شب بود گفتم بچه ها بریم یه سر بیرون هوا بخوریم.با ماشین من تو خیابون میرفتیم سمت آرمان كافه جلوی هتل كنكورد واسادم سعید و ماندانا پیاده شدن سعید گفت یه جا پارك پیدا كن داخل منتظرتیم یه دور زدم جا پارك نبود حوصله پاركینگ هم نداشتم دوباره برگشتم سر جای اولم یه ماشین همون موقع اومد بیرون منم رفتم جاش پارك كردم پیاده شدم متوجه شدم كنارم یه رنجرور سفید پاركه گفتم هو هو الان اون دختره میاد میخورت! زدم زیر خنده رفتم پیش سعید و ماندانا.سعید مثل لوكوموتیو قلیون میكشید هیز بازی در میاورد ماندانا هم هی میزد به پاش میگفت سعید شروع نكن منم همش قیافه اون دختره جلو چشام بود! نگام به بیرون بود یهو یه دختر با پالتوی مشكی سریع رد شد از جام پریدم گفتم بشینین الان میام سریع دویدم بیرون از اونطرف سالن رفتم كه جلوش در بیام بالاخره با 1000 مكافات جلوش در اومدم دیدم اشتباه گرفتم خورد تو پرم! پكر شدم دست كردم تو جیبم دیدم پاكت سیگارم نیست گفتم ای كیری سیگارم خونه جا مونده بود سیگار منم یه مارك خاصیه هرجایی ندارن فقط فروشگاهها بزرگ دارن واسه همین مجبور بودم برم چند تا خیابون پایین تر! زنگ زدم به سعید گفتم شما بشینین من میرم فروشگاه سیگار بگیرم سعید یكمی غر زد گفت هری! سوار ماشینم شدم رفتم فروشگاه سیگارم رو خریدم اومدم بیرون دیدم یه رنجرور سفید اون ور خیابون واساده گفتم شاید این باشه باز سریع رفتم اون ور خیابون بعد از كلی زحمت توی ماشین رو دید زدم كه بازم اشتباه بود گفتم ارا خیلی خری! خجالت بكش.سرم رو انداختم پایین اومدم. من احمق فكر میكردم یه بسته سیگار میگیرم 3 سوت میام نمیدونستم تعقیب و گریز دارم ماشین رو دوبل پارك كرده بودم یكی میخواست از پارك در بیاد هی بوق میزد كه اتفاقا یه رنجرور سفید بود! خندیدم به خودم گفتم اون ور خیابونی رو دیدی كنار دستی رو ندیدی! رفتم جلو برای عذر خواهی یه اشاره كردم پشتم بهش بود داشتم سوار ماشینم میشدم یكی به فارسی گفت شما همیشه عادت دارین بد پارك كنین؟ برق از چشام پرید برگشتم سمتش دیدم وای همون دختره بود! سریع گفتم اوه چه تصادفی! من واقعا عذر میخوام ظاهرا ما همیشه خیلی بدجا بهم میخوریم یه اخمی كرد گفت تقصیر شماست لبخندی زدم گفتم بله حق دارین یكمی نگام كرد گفت حالا اجازه میدی برم؟ گفتم این چه حرفیه اومدم سوار ماشین شم پشیمون شدم یهو گفتم ببخشید یه سوال اخمی كرد سرش رو تكون داد گفتم شما بازیگرین؟ گفت نه چطور؟ رفتم سمتش آروم گفتم ببخشیدا عذر میخوام ولی چهره شما یه جوریه نمیدونم چرا استایل شما یه گیرایی خاصی داره لبخندی زد گفت ممنون گفتم یه چیز دیگه؟ گفت بفرمایین؟ گفتم خیلی عذر میخوام میشه یه عكس از شما بگیرم؟! اخم كرد گفت نه! آروم گفتم آخه از اونشب كه شما رو دیدم چهره شما از ذهنم پاك نشده نمیدونم چرا شاید بخاطر استایل خاص شما باشه ولی اجازه بدید یه عكس از چهره شما داشته باشم گفت نه نمیشه! تو دلم گفتم اگه بره دیگه رفته تو خوابم عكسی بهت نمیرسه! یكمی سرم رو تكون دادم گفتم باشه هرطور راحتین من حرفی ندارم اونم نامردی نكرد گفت پس زودتر ماشینتون رو تكون بدین باید برم! یخ زدم (تو دلم بهش گفتم تو دیگه چه جانوری هستی) گفتم بله حتما رفتم سمت ماشینم یهو گفت راستی همین ماشین سدان بیشتر بهتون میاد تا اون اسپرت كوپه! یه لبخند زدم گفتم مرسی به سرسختی شما هم همین رنجرور غول پیكر میاد! برای اولین بار خندید گفت عجب گیری كردیم! گفتم چرا گیر من دارم میرم ببخشید مزاحم شدم گفت صبر كن شمارت رو بده آخر شب زنگ میزنم هركاری داری بگو نیشخندی زدم گفتم شماره؟ من به پاریس هیلتون هم شماره نمیدم خانم! من فقط خواستم یه عكس از چهره شما بگیرم چون برام خیلی جالبه. اخماش رفت تو هم احساس كردم تمام زندگیش یه طرف اینجوری كه من له كردمش یه طرف دیگه بود! صداش در نمیومد انگار شوك زده بودن بهش منم تو دلم زدم زیر خنده گفتم این به اون در! آروم گفت ببخشید گفتم مهم نیست حالا افتخار میدین یه عكس از چهره شما بگیرم؟ یواش خندید گفت شما دیگه كی هستین! دستم رو بردم جلو گفتم ارا هستم و شما؟ چشاش گرد شد یكمی نگام كرد آروم گفت منظور من این نبود! بعد دستش رو آورد جلو یه دستكش نازك مشكی رنگ دستش بود گفت خوشبختم سارا هستم.آروم خندیدم به دستكش مشكی و پالتو میشكیش كه یقش تا زیر گوشاش بالا بود كردم گفتم ظاهرا با یه قاتل حرفه ای طرفم! خندید گفت دقیقا موبایلم رو در آوردم یه عكس ازش گرفتم با یه حالت خاصی گفتم "بسیار خوشحال شدم از ملاقات با شما" خندید گفت وای چقدر رسمی! گفتم ما با همه ور میریم بجز صنف قاتل ها! خندید گفت حتما منم رئیس صنفم؟ خندیدم گفتم آفرین 20 امتیاز حالا میریم سراغ جدول! زد زیر خنده گفت واقعا كه جالبی! گفتم من باید برم قبل از رفتن میتونم شماره شما رو بگیرم؟ اخمی كرد گفت من به برد پیت هم شماره نمیدم منم لبخندی زدم گفتم خوب خدا رو شكر كه منم برد پیت نیستم من ارا هستم حالا شماره تون رو لطف میكنید؟ چشاش داشت در میومد گفت وای چه سر زبونی داری! خندیدم گفتم مرسی حالا شماره؟ آروم گفت اصلا میخوایی چیكار؟ گفتم خب معلومه میخوام تابلو كنم بزنم به دیوار اتاقم دیگه مگه باهاش كاره دیگه ای هم میكنن؟ خندید گفت من تا صبح بمونم حریف شما نمیشم گفتم پس زود تر شماره تون رو بدین برین! یكمی نگام كرد گفت باشه شمارش رو گفت منم براش تك زنگ زدم گفتم اینم شماره من خوش گذشت رفتم سمت ماشینم گفت اوه این دیگه چه شماره اییه؟ لبخندی زدم سوار ماشینم شدم حركت كردم سمت سعید و ماندانا...


ماشین رو پارك كردم رفتم پیش سعید و ماندانا كه منتظر من بودن لبخند رضایت روی لبم بود به خودم گفتم مرحله اول تخریب! این مرحله درست انجام شد میریم برای مرحله دوم جذب! رفتم تو سعید و ماندانا منو دیدن اخم كردن گفتن خودت بگو؟ خندیدم گفتم رفتم سیگار گرفتم اومدم دیگه همین سعید یكمی نگام كرد گفت خر تویی با این ماندانا یهو ماندانا زد رو دهنش گفت بیشعور خر تویی با ارا سعید گفت اصلا مخرج مشترك میگیریم میشه خر ارا بازم خر ارا! خندیدم گفتم دهنت رو ببند ماندانا گفت ارا نگفتی كجا بودی؟ گفتم هیچی سیگار گرفتم برگشتنی تو ترافیك موندم سعید خندید گفت حالا كاندومت كجاست كلك؟ یكمی نگاش كردم گفتم تو جیب ماندانا خندید گفت ایول تو خیلی جذابی خوشحالم بچم شبیه تو میشه! ماندانا دهنش وا مونده بود به ما نگاه میكرد فقط یه جمله گفت هر 2تا تون سمبل غیرتین! موبایلم رو در آوردم عكس سارا رو بهشون نشون دادم گفتم نظرتون چیه؟ سعید هنوز ندیده گفت ایول سید امشبه؟ كی بزنیم زمین؟ ماندانا زد تو سرش گفت خفه! بعد به عكس سارا خیره شدن ماندانا گفت وای این چرا اینجوریه؟ آدم یاد فیلم ترسناك میافته! سعید خندید گفت ای جانور خوشم میاد همیشه تك پری میكنی اونم در حد ما فوق بشر! موبایلم رو از جلوشون گرفتم خودم یكم بهش خیره شدم واقعا عجیب بود با گیرایی خاص.موهاش خیلی جالب بود جلوش بلند پشتش كوتاه بعد موهای بلند جلوش رو با دقت خاصی صاف كرده بود فرق كج ریخته بود روی چشم چپش.موبایلم رو گذاشتم تو جیبم گفتم خوب نظرتون چیه؟ عملیات تخریب انجام شد به نظرتون می ارزه عملیات جذب رو انجام بدم؟ سعید خندید گفت سولاخ باشه دیفال باشه! ماندانا زد رو پاش گفت بس كن بحث جدیه بعد بهم گفت به نظر جالب میاد ولی باید خیلی مخوف باشه از قیافش معلومه سعید هم تایید كرد گفت راست میگه مواظب باش! خندیدم گفتم برین گم شین با نظارتتون مگه میخوام با خون آشام دوست شم!
3 شب از اون ماجرا گذشت من 2دل بودم زنگ بزنم یا نه ویلا سعید اینا بودیم سعید گفت راستی ارا اون دختره چی شد؟ زنگ زدی بهش؟ گفتم نه 2دلم به نظرت زنگ بزنم؟ گفت نمیدونم میل خودته ولی اگه زدیش زمین یاد ما هم باش گفتم گم شو بابا. یه سیگار روشن كردم رفتم تو فكر تصمیم داشتم زنگ بزنم اما از اونجایی میدونستم یكمی چموش بازی در میاره باید حساب شده میرفتم جلو بقول قدیمیا نزنیم به كاهدون!
موبایلم رو برداشتم زنگ زدم بهش...
سلام احوال شما
- سلام مرسی
آها خوب منم خوبم منو یادتون هست؟ ارا هستم!
- بله از شماره عجیببتون متوجه شدم!
آهان خب زنگ زدم خبرتون رو بگیرم
- زحمت كشیدین
بله ممنون حالا یكم مهربون ترم میتونیم صحبت كنیم نه؟
- مهربون تر؟
خب آره دیگه یكمی مهربونتر!
- فكر نمیكنم بشه
آهان پس نمیشه؟
- فكر نكنم
باشه خوش گذشت بای
تلفن رو قطع كردم اخمام رفت تو هم سعید اومد گفت چی شد زنگ زدی؟ گفتم آره تخمی بازی در آورد قطع كردم! سعید زد زیر خنده گفت بابا بیخیال از قیافش معلوم بود یه مرگیش هست! گفتم ولش كن بابا دیگه زمان سر و كله زدن و این حرفا از ما گذشت از حوصله من یكی خارجه! خندید گفت كون لغش اصلا نباید بهش زنگ میزدی فكر كرده كی هست سرم رو تكون دادم گفتم اوهوم راست میگی حماقت كردم.
2 هفته گذشت شب با سعید تو خیابون میرفتیم سمت سیتی سنتر چند تا وسیله لازم داشتیم. توی سیتی سنتر سعید طبق معمول حواسش به جیگرایی بود كه رد میشدن به قول خودش فیض میبرد از جوونیش! منم اخمام تو هم بود فكر میكردم چی لازم دارم باز مثل آلزایمری ها رفتم خونه نزنم تو سرم بگم وای یادم رفت.خیلی شلوغ بود جمعیت مثل همیشه میرفتن و میومدن ترافیك آدمیزاد واقعا زیاد بود! وسیله هایی كه میخواستیم رو گرفتیم به سعید گفتم حله؟ چیزی نمونه من دیگه حوصله این جا اومدن رو ندارم زد روی شونم گفت حله عزیزم میخواستیم بریم سمت یكی از خروجی ها سعید گفت ارا صبر كن الان میام دستش رو گرفتم گفتم سعید باز سوجه پیدا كردی؟ خندید گفت ای بابا مگه چقدر زنده ایم ما؟ دستش رو كشید رفت منم یه آهی كشیدم رفتم یه كنار واسادم كنار غرفه پاریس گالری بودم گفتم ما كه بیكاریم یه سر بریم ببینیم چه خبره حد اقل 2 تا تیكه میبینیم رفتم تو به عطر و ادكلن ها خیره شدم همینجوری یكم مارك عطر ها رو میدیدم یكم به تیكه ها نگاه میكردم! یه چرخی زدم رفتم پیش یكی از استاف ها گفتم اون تستر اون عطر رو بدین اونم اشاره كرد اونجا بردار رفتم برداشتم یكمی از دور بو كردم یكی كنارم به فارسی گفت سلیقه قشنگی داری نیم نگاهی به كنارم كردم سارا بود! دلم حوری ریخت پایین قلبم تند تند میزد ولی خودم رو سریع جمع رو جور كردم اصلا بهش نگاه هم نكردم به كارم ادامه دادم گفتم ممنون عطر رو گذاشتم سر جاش برگشتم سمتش (واقعا جذاب و عجیب بود طبق معمول یقه پالتوی مشكیش تا زیر گوشهاش بود دكمه هاش باز بود یه لباس حریر مشكی یكسره هم زیرش بود موهاش هم مثل همیشه فرق كج ریخته بود روی چشم چپش قدش معمولی بود هیكلش از روی پالتو معلوم نبود ولی تجربه میگفت مانكنه) یه لحظه گذری نگاش كردم چیزی نگفتم رد شدم از پاریس گالری رفتم بیرون منتظر سعید شدم كه بیاد چند لحظه بعد سعید هرهر میخندید اومد گفتم چته؟ گفت جات خالی كلی با اون دختر روسها خندیدیم گفتم ای حفه كردی خودت رو با این مو بورا بیا بریم راه افتادیم گفتم سعید بگو كیو دیدم الان؟ گفت جسیكا آلبا؟ گفتم مسخره نشو سارا رو دیدم اخمی كرد گفت به تخمت محلش كه ندادی؟ خندیدم گفتم بچه ای؟ بزن بریم بابا.
******
شب با سعید و ماندانا آرمان كافه نشسته بودیم اون 2تا طبق معمول مثل سگ و گربه میپریدن بهم یهو ماندانا خشكش زد مثل گچ سفید شد سعید هم بعد از اون! برگشتم ببینم چه خبره پشت سرم دیدم وای دوست ماندانا (همون كه اونشب مهمونیش دعوت بودیم خراب كاری كردیم بیرونمون كرد!) داره میاد سمت ما سعید گفت ارا بزن به چاك ولی دیگه دیر شده بود اومد جلو به ماندانا سلام كرد من و سعید سرمون پایین بود ماندانا تعارف كرد بشینه گفت نه دارم میرم دیدم اینجایی اومدم خبرت رو بگیرم من و سعید هم سرمون پایین بود زیر چشمی بهش نگاه میكردیم ولی عجب تیكه ای بود میارزید اون شب لخت دیدش بزنیم بعدم پرت شیم بیرون! ماندانا كنارش واساده بود باهم صحبت میكردن من و سعید یواشكی میخندیدیم یه سعید چشمك زدم یهو پاشدم گفتم ببخشید 1 لحظه یه اخمی كرد گفت بگو 1 ثانیه آقای بی تربیت خندیدم گفتم حالا 1 لحظه اجازه بدین گفت بگو؟ گفتم اینجا كه نمیشه تشریف بیارین بیرون 1 لحظه صحبت خصوصی داشتم چشاش گرد شد گفت بله؟ صحبت خصوصی هم داری؟ ماندانا گفت ارا؟ سعید هرهر میخندید گفتم شما بیایین میگم خدمتتون با تردید اومد سمتم اشاره كردم گفتم بفرمایین رفت جلو منم پشت سرش سعید خندید یه بوس فرستاد ماندانا با وحشت به من نگاه میكرد به سعید یه چیزی گفت زد تو سرش! رفتیم بیرون تو سالن واسادیم دست دادم گفتم ارا هستم یكمی نگام كرد دستش رو آورد جلو گفت ملیكا لبخندی زدم گفتم ملیكا خانم راستش كارتون داشتم در مورد اتفاق اونشب اخم كرد رفت حرف بزنه گفتم هیس! خودم ادامه دادم ببینید من و سعید یه عذر خواهی به شما بدهكاریم گفت اسم اون پسره هیز رو نیار! (تو دلم گفتم خدا لعنتت كنه 1 جا سابقه درست نداری) ولی از شما انتظار نداشتم من شما رو نمیشناسم اما چند بار كه دیدمتون فكر میكردم خیلی جنتلمن تر ازین حرفا باشین گفتم ببخشید بهر حال هركس اشتباهی میكنه ولی ما هم حق داشتیم چشاش گرد شد گفت حق داشتین؟ خندیدم گفتم خب شما ماشاالله انقدر ظاهر جذابی دارین كه هركسی بود وسوسه میشد اینكارو كنه (تو دلم خندیدم گفتم ای جانور) سرش رو انداخت پایین گفت شما لطف دارین اما هركس چهره جذابی داره باید باهاش اینكار رو كرد؟ گفتم نه بابا این چه حرفیه بهر حال شیطون گول مالید سرمون بعدم خودم احساس پشیمانی داشتم ولی ظاهر جذاب شما زورش از وجدان من بیشتر بود (تو دلم گفتم زبونتو مار بزنه كه هیچ جا كم نمیاری تو) خندید گفت شما دیگه خیلی شلوغش كردی گفتم نه به هیچ وجه شكست نفسی نكنین به حرف من مطمئن باشین حتما قدر خودتون رو بیشتر بدونین فقط گلایه من اینه كه درسته ما بچگی كردیم ولی از شما هم بعید بود با این شخصیت اونجوری جلو همه آبروی ما رو ببرین بهتر بود دلیلش رو از ما میپرسیدین اگه قانع كننده نبود آروم میگفتین بفرمایید بیرون سرش رو انداخت پایین مكثی كرد گفت ببخشید گفتم ای بابا این چه حرفیه لبخندی زد گفت هر 2مون حق داریم گفتم راستی ای كاش سعید نمیپرید رو كول من لو نمیرفتیم میتونستیم تا آخرین سكانس بهره ببریم خندید گفت ماشاالله رو كه نیست خندیدم گفتم اختیار دارین خب حالا كه از دلتون در آوردم احساس میكنم وجدانم راحت شد باور كنید این 2.3 هفته واقعا فكرم نارحت بود (تو دلم گفتم مارمولك كنتر كه نمیندازه تا میتونی دروغ بگو!) گفت جدا؟ گفتم باور كنید همش حقیقته گفت مطمئن باشین باور كردم!(منظورش این بود كه خر خودتی!) گفتم گوشام دراز شده نه؟ زد زیر خنده گفت تقریبا! گفتم خب حالا افتخار میدین كنار ما لحظاتی تحمل كنید؟ گفت ممنون باید برم دیرم شده خیلی خوشحال شدم از دیدنت ارا جان حالا احساس میكنم از اولش درست حدس زدم در مورد شخصیت شما ولی خب شیطونی و جوونی شما گاهی دیگران رو اشتباه میندازه سرم رو انداختم پایین گفتم نظر لطف شماست دیگه مزاحم نمیشم خندید دست داد گفت خوش گذشت یه چشمك زدم گفتم همچنین داشت میرفت گفتم راستی؟ گفت جانم؟ گفتم میتونم شماره شما رو داشته باشم؟ مكثی كرد گفتم فكر بدی نكنینا فقط میخوام زنگ بزنم آمار بگیرم كی لباس عوض میكنین مشرف شم به اتاق شما! زد زیر خنده گفتم حالا لطف كنید شمارش رو داد وقتی داشتم سیو میكردم احساس میكردم موبایلم داد میزنه خفه شدم لعنتی از بس شماره دختر سیو كردی دیگه جا ندارم نفسم بالا نمیاد! مثل عادت همیشه یه تك زنگ زدم روی شمارش كه هم مطمئن شم درسته همینكه چشش با شماره من آشنا شه خندید گفت خوشحال شدم یه چشمك زدم گفتم بدرود! اون رفت منم رفتم تو پیش سعید و ماندانا كه فكشون از جا در اومده بود زل زده بودن به من...


نشستم سر میز گفتم هوم؟ چیه؟ ماندانا دهنش هنوز باز مونده بود گفت چی بهش گفتی؟ موقع رفتن داشت میخندید! سعید به ماندانا گفت تو چه ساده ای فكر كردی من واسه چی انقدر با این صمیمی هستم؟ واسه اینكه اگه نبودم الان من و تو هم خوابونده بود رومون اسفالت هم كرده بود خندیدم گفتم خفه شو سعید فقط ازش معذرت خواهی كردم همین ماندانا گفت ارا به من دروغ نگو معذرت خواهی میكنن طرف هرهر میخنده؟ گفتم ای بابا باز گیر دادین نترس من فقط آبروی رفته تو با اون نكبت رو جمع كردم سعید زد تو سرم گفت غلط كردی حقش بود... تا 1 ساعت داشتم توضیح میدادم چیزی جز یه گفت و گوی دوستانه نبود!
4.5 روز گذشت ظهر تو باشگاه مشغول تمرین بودم دیدم سعید اومده صدام میكنه رفتم پیشش گفتم فحش بدم؟ بابا اینجا هم دست از سر ما برنمیداری؟ تو رو جون مادرت مسابقات نزدیكه بزار به تمرینم برسم.یكمی نگام كرد گفت نمیخوایی گوش كنی دیگه؟ گفتم حالا كه ما رو كشوندی اینجا بگو خب؟ گفت نمیگم برو یكمی چپ چپ نگاش كردم گفتم سرت رو میزارم لای اون دستگاه بگا میدمت پس بنال خندید گفت حالا شد یا باید نازم میكردی یا باید تهدیدم میكردی گفتم خب حالا؟ گفت ارا میدونی چی شده؟ گفتم هوم؟ ملیكا (دوست ماندانا كه مهمونیش بودیم بیرونمون كرد بعدم اونشب گفت و گوی دوستانه داشتیم!) من و تو و ماندانا رو دعوتمون كرده یه مهمونی خودمونی خندیدم زدم تو سرش گفتم خوش بگذره من نیستم زد رو سینم گفت اگه نیایی ماندانا میره من نمیتونم برم گفتم به تخمم فكرشم نكن اومدم برم سر تمرین گفت ارا؟ گفتم هوم؟ گفت ظاهرا خیلی اسرار كرده تو هم باشی خندیدم گفتم ولم كن سعید بزار تمرینم رو بكنم تو هم برو لالا ماندانا هم بگو خودش رو آماده كنه تنها بره.سعید گفت نامرد همین؟ گفتم سعید یه حرفی بزن بشه قبول كرد اصلا ماندانا رو میفرستیم بره خودمون میریم 2 تا جیگر روس بلند میكنیم میریم خونه ما خوبه؟ گفت نه! رفتم نزدیكش گفتم گربه محض رضای خدا موش نمیگیره توی اون مهمونی چه خبره ها؟ باز كیو میخوایی شناسایی كنی؟ خندید گفت هیچ كس میخوام از لای در بازم ملیكا رو دید بزنم گفتم خر خودتی حالا برو به ماندانا بگو تنها بره من و تو هم با جیگرای روس تا صبح فوق برنامه میزاریم گفت ارا صبر كن گفتم دیگه حرفش هم نزن بعد خودم رفتم سر تمرین.
غروب خونه داشتم دوش میگرفتم یكی پاشنه در رو از جا كنده بود سریع خودم رو خشك كردم در رو باز كردم سعید پرید تو داد زدم ای بابا دوش میگرفتم نفهمیدم خودم رو شستم یا در و دیوار رو سعید یكم نگام كرد گفت خب 2باره برو سرم رو تكون دادم گفتم منتظر اجازه تو بودم! دوباره رفتم حموم دوش بگیرم 10 دقیقه بعد اومدم بیرون دیدم ماندانا هم نشسته گفتم به به ماندانا جون خودم الهی قربونت برم حیف شدی تو خودت رو فنای این نكبت كردی خندید گفت شما 2 تا بهم دیگه هم رحم نمیكنین حق دارین این همه مردم رو خر كنین! سعید برای اولین باز خفه خون گرفته بود فقط نگاه میكرد سرم رو خشك كردم ماندانا گفت بیا موهات رو ببافم ها؟ موهات مثل دخترا شده خیس ریخته روی شونه هات خندیدم گفتم ای بابا 2روز دیگه همش میریزه عقده ای میشیم تا داریم فعلا استفاده كنیم! به سعید نگاه كردم گفتم چیه باز؟ زبونت رو بریدن؟ ماندانا گفت ولش كن اینو نكبت اعصابم رو ریخته بود بهم زبونش رو گاز گرفتم! چشام گرد شد گفتم چیكار كردی؟ دوباره بگو؟ خندید گفت هیچی من اومدم تو زیر دوش بودی اینم هی اذیتم میكرد میگفت منو نبری مهمونی میرم پیش دختر روسها ازین حرفا منم دیدم ول نمیكنه لبام رو گذاشتم روی لباش این احمق هم فكر كرد خبریه زبونش رو آورد سمت دهنم منم محكم گازش گرفتم حالا لال شده خیالم راحت ای كاش زودتر میكردم! یكمی نگاش كردم گفتم شما ها چقدر محبت دارین واقعا عالیه.
یه سیگار روشن كردم ماندانا گفت ارا چرا نمیایی؟ گفتم كجا؟ گفت مهمونی ملیكا گفتم بابا ول كنین بیام چیكار جلو اون همه آدم كه قبلا ضایع شدم این سعید احمق رو نگاه نكن حالیش نمیشه ضایع شدن چیه میگه بریم ماندانا خندید گفت اینو راست میگی این سعید اصلا هیچی حالیش نیست سعید زد رو پاش با دست تهدیدش كرد ماندانا گفت یه بار دیگه تكرار شه اون چشات هم در میارم سعید مثل مجسمه شد! بعد ماندانا به من گفت ارا این مهمونی مثل اون نیست خودمونیه خیلی باشن با ما میشن 10 نفر گفتم خب انقدر مهمونی خودمونیه چرا ما دعوتیم ها؟ خندید گفت من كه با ملیكا دوست صمیمی ام تو هم كه ظاهرا اونشب گفت و گو هاتون خیلی دوستانه بود ارادت خاصی بهت پیدا كرده اصرار كرد گفت حتما ارا و سعید بیان خندیدم گفتم ول كن بابا باز ما یه غلطی كردیم موندیم توش! ماندانا اخم كرد گفت میخواستی غلط نكنی حالا هم كه كردی تا آخر واسا یكم سرم رو تكون دادم گفتم باشه تسلیم حالا كی هست؟ سعید برام بوس میفرستاد! ماندانا گفت فردا شب گفتم باشه میریم فعلا برو زبون این زبون بسته رو درمون كن ناقص نشه خندید گفت این هیچیش نمیشه یكم زر زر نكنه خوب میشه خندیدم گفتم ای بابا عاقبت شما به كجا میخواد برسه؟!
فردا غروبش سعید خونه ما بود گفت ماندانا خودش زودتر میره ما هم خودمون میریم گفتم باشه حالا چته انقدر عجله داری؟ خندید گفت راستش از روزی كه ملیكا رو لخت دیدم دست و دلم به سكس نمیره! دلم براش قش میره با تعجب گفتم سعید ملیكا دوست صمیمی مانداناست میفهمی چی میگی؟ خندید گفت اوهوم ولی دست من كه نیست گفتم سعید من پیش دختره هوارتا كلاس گذاشتم به جان خودت اگه فقط 1 لحظه دست از پا خطا كنی نمیذارم اون بیرونت كنه خودم با لگد بیرونت میكنم خندید گفت خیلی نامردی گفتم آره نامردم خفه شو شوخی هم ندارم خندید گفت ای شیطون بگو از ملیكا خوشم اومده گفتم خفه من فقط جلوش زیادی كلاس گذاشتم نمیخوام خرابش كنی خندید گفت ای كلك حالا واسه من رگ (منظورش رگ غیرت بود) میكشی؟ گفتم ساكت باش زشته این حرفا چیه.
جلو آینه واساده بودم لباسام رو مرتب میكردم یه پیرهن مشكی پوشیده بودم شلوار مشكی با كفش مردونه ساق بلند مشكی! سعید گفت چته مگه میخوایی عذا بری؟ گفتم نه همیجوری پوشیدم گفت بابا زشته اینجوری فكر بد میكنن پیرهن رو عوض كن گفتم شما امر كن چی بپوشم؟ خندید گفت حالا شد پیرهن زرشكی تیره داری اونو بیار رفتم آوردم تنم كردم یكمی نگام كرد گفت كروات هم بزن گفتم ولش كن خوشم نمیاد گفت اگه برده بدی بشی میبرمت بازار برده فروشها میفروشمت ها خندیدم گفتم به من میگن پر رو تو كه روی منو سفید كردی رفت یه كروات مشكی با نوار های زرشكی آورد گفت این باهاش ست قشنگی میشه كروات رو گره زدم موهام رو مرتب كردم از بالا سامورایی بستم سعید گفت وای من اگه دختر بودم هر روز و هر شب مجانی و با جون و دل به تو میدادم! خندیدم گفتم الانم دیر نیست بقول خودت سولاخ باشه دیفال باشه! پرید عقب گفت غلط كردم بهم تجاوز نكن!
پایین برج خونه ما واساده بودیم سعید گفت با ماشین من بریم گفتم واسه من فرقی نداره ولی بقول یكی ماشین سدان بیشتر بهم میاد تا اسپرت كوپه! خندید گفت اون دختره اسمش چی بود؟ گفتم سارا خندید گفت آهان آره سارا ولی خودمونیم استایلش عینه فیلمهای ترسناك بود بدردت میخوردا خندیدم گفتم خواب منو باید ببینه معلوم نیست الان زیر كی خوابیده نفس نفس میزنه سعید زد زیر خنده گفت بریم رفیق.
ساعت 7 شب بود با ماشین سعید به گاز رفتیم سمت خونه ملیكا اینا كه مثلا توی مهمونی خودمونیشون شركت كنیم.رسیدیم اونجا رفتیم توی حیاط ملیكا با خنده اومد جلو بهم دست داد گفت خوش اومدی بعد یكم سعید رو نگاه كرد گفت هیز بازی در بیاری بیرونت میكنم سعید خندید گفت حالا یكم نمیشه؟ ملیكا خندید گفت برو بیرون سعید گفت تازه اومدم بابا حالا یكم هیز بازی در بیارم میرم بعد با هم دیگه رفتیم توی خونه سالن پذیرایی 8.9 نفر نشسته بودن ماندانا و 4.5 تا دختره دیگه بودن 3 تا هم پسر بودن با همه سلام كردیم نشستیم سعید طبق معمول اولش یكمی شناسایی كرد ماندانا یه اخم ناجور كرد سعید نشست سر جاش یكم بعد كم كم رفت رو منبر شروع كرد به شوخی كردن اون پسرا هرهر میخندیدن دخترا هم گاهی بهش نگاه میكردن میزدن زیر خنده ملیكا اومد گفت به به آقا سعید طبق معمول مشغول انجام وظیفه این نه؟ سعید خندید گفت خواهش میكنم وظیفست ملیكا اومد پیش من واساد گفت حالت خوبه؟ خندیدم گفتم بد نیستم شما خوبی؟ گفت آره چرا بد باشم بعد گفتم چقدر مختصر مفید همین ها بودن؟ خندید گفت آره مگه چیه؟ فقط یكی از دوستای قدیمیم نیست كه اونم كم كم پیداش میشه خندیدم گفتم الهی كه همیشه مهمونی ها همینجوری باشه ما ضایع نشیم خندید زد تو سرم گفت تقصیر خودته گفتم خب دیگه چه خبر؟ گفت سلامتی یكمی نگاش كردم گفتم خوشگل شدیا خندید آروم گفت ظاهرا همه دخترا به بهانه سعید چشمشون روی شماست به من میگی! آرم نگاه كردم راست میگفت سعید كنار من نشسته بود كس شعر میگفت همه میخندیدن بعد دخترا یواشكی چشمشون روی من بود! خندیدم گفتم واسه همین منو آوردی نه؟ خندید گفت پر رو نشو حالا 2نفر چشمشون بهته فكر نكن خبریه یه چشمك زدم گفتم شوخی میكنم. ملیكا پاشد رفت پیش دخترا نشست یكم بعد صدای زنگ اومد ملیكا پاشد رفت 4.5 دقیقه بعد اومد گفت خب آخرین نفر هم اومد آقا سعید اجازه میدین مهمونی شروع شه؟ سعید خندید گفت خواهش میكنم فقط برای پیام بازرگانی من هم صدا كنین ملیكا دوستش رو صدا كرد گفت بیا دیر كردی همه منتظر موندن تا دوستش اومد دست و پام شل شد سعید هم خشكش زده بود از زیر مبل دستم رو گرفت محكم فشار داد با همه سلام كرد رسید به سعید كه كنار من بود سعید آروم و لرزون یه سلامی كرد ولی من همچنان خشكم زده بود تكون نمیخوردم نوبت من شد ملیكا گفت آقا ارا اینم دوست قدیمیم سارا...


خیلی آروم و بی صدا بلند شدم باهاش دست دادم گفتم خوشبختم اونم یه لبخند زد گفت همچنین ولی صاف تو صورت هم خیره بودیم انگار با چشمامون میخواستیم همدیگه رو بكشیم! سعید زد به پام نشستم اونم رفت پیش ماندانا نشست! ماندانا یه نگاه معنی دار به من كرد یكم سرش رو تكون داد منم آرم با سرم تایید كردم یكم گذشت سعید حسابی ساكت بود مثل خل و چل ها نگاه میكرد ملیكا گفت سعید خان ساكت شدی؟ نیاز به پیام بازرگانی داریم! سعید گفت بله میدونم ولی یكم دست و دلم به كار نمیره سارا آروم نگاش كرد با حالت خاصی گفت با من غریبی میكنید؟ ابروهای ماندانا رفت بالا سعید مكثی كرد گفت نه بابا اختیار دارین فقط یكم احساس میكنم بی حالم ملیكا گفت صبر كن الا درست میشه رفت چند لحظه بعد 2تا شیشه شامپاین آورد گفت لیوان ها بالا دخترا خندیدن گفتن همون اول من اخمام تو هم بود خیلی آروم سارا رو نگاه میكردم اونم دقیقا همین حالت رو داشت ملیكا لیوان من رو برداشت میخواست شامپاین بریزه گفتم ممنون میل ندارم گفت ارا خان با من تعارف میكنی؟ لبخندی زدم گفتم نه چه حرفیه همون موقع سارا آروم و غیظ دار گفت با من تعارف میكنن ملیكا خندید گفت تا جایی كه ما میشناسیم شما رو ماشالله چیزی از پر رویی كم نمیاری! سارا با لبخند ملیحی زد گفت دقیقا یكمی مكث كردم لبخند زدم گفتم همه میدونن من اصلا با كسی تعارف ندارم بعد به سارا نگاه كردم گفتم با شما هم همینطور فقط چون نزدیك مسابقات شده باید تغذیه رو كنترل كنم الكل هم نمیتونم مصرف كنم ملیكا خندید گفت موفق باشین گفتم مرسی رفت سمت دخترا كه واسه اونا مشروب بریزه.مشروب روی سعید اثر كرده بود كم كم یخش داشت آب میشد شروع كرده بود به شوخی و اراجیف بافتن.سارا هم مثل من مشروب نخورده بود ساكت نشسته بود به حرف بقیه گوش میداد.
وسط مهمونی پاشدم رفتم بیرون ملیكا اومد دنبالم جلو در گفت ارا كجا میری؟ گفتم هیچی میرم تو حیاط یه سیگار بكشم گفت خب همینجا بكش مگه بقیه نمیكشن؟ لبخندی زدم گفتم نه یكم هوا هم بخورم بد نیست خندید گفت میخوایی منم بیام؟ گفتم میل خودته خوشحال هم میشم خندید گفت پس میام (تو دلم گفتم shit رفتیم 2 دقیقه تنها باشیم) توی حیاط روی صندلی نشسته بودم ملیكا هم رو به روم یه سیگار روشن كردم ملیكا گفت به منم بده یكی هم واسه اون روشن كردم حواسم اصلا به اون نبود واسه خودم تو فكر بودم یهو دیدم سارا اومد (تو دلم گفتم همین كم بود) اونم نشست كنار ملیكا بدون اجازه بسته سیگارم و فندكم رو از روی میز برداشت یه سیگار روشن كرد ملیكا خندید گفت سارا جون یكم راحت باش؟ سارا لبخند زد گفت با ارا این حرفا رو نداریم! چشام شد 6 تا برگشتم سمتش نگاش كردم ملیكا با تعجب گفت شما همدیگه رو میشناسین؟ سارا با سر تایید كرد منم میدونستم میخواد كرم بریزه زده حالی كه توی پاریس گالری بهش زدم رو جبران كنه سریع گفتم آره سارا قبلا شمارش رو بهم داده بود! ملیكا خندید گفت مطمئنی سارا بود؟ موبایلم رو در آوردم به موبایل سارا زنگ زدم ملیكا زد زیر خنده سارا چشاش داشت در میومد خفه خون گرفته بود خندیدم عكس سارا كه توی موبایلم بود رو آوردم به ملیكا نشون دادم گفتم حتما اینم خواهر 2 قولشه نه؟ ملیكا دوباره خندید گفت ارا آخرشی! سارا ساكت با وحشت منو نگاه میكرد منم سرم انداختم پایین سیگارم رو میكشیدم ملیكا گفت اولین بارمه میبینم سارا شمارش رو به كسی داده سارا لبخندی زد گفت اتفاقی شد ملیكا خندید گفت فكر نكم آخه منم شمارم رو با ناباوری بهش دادم! خشكم زد (به خودم گفتم وای ضایع شد) سارا خندید گفت بله ظاهرا دختری نیست كه شمارش رو ارا نداشته باشه چقدر ایشون سنگین و با متانتن! احساس میكنم موبایل ارا خان باید در جهت سازماندهی اطلاعات تلفنی در اختیار اتصالات (شركت مخابراط امارات متحده) قرار بگیره! ملیكا خندید گفت كی حریف زبون این میشه! سرم رو بالا آوردم یكمی نگاشون كردم گفتم طرفدارا زیاد باشن همین میشه دیگه من كه نمیتونم دلشون رو بشكنم ملیكا خندید گفت ارا خیلی پر رویی منظورت به من و سارا هم بود نه؟ گفتم خب آره! ملیكار زد رو پام گفت خیلی پر رویی سارا لبخندی زد گفت واقعا یكم سرم رو تكون دادم گفتم سهم ما از زندگی همین بود ملیكا گفت ارا یه سوال راستش رو بگو باشه؟ گفتم اصولا دروغ زیاد میگم ولی سعی مكنم الان راست بگم سارا نیشخندی زد گفت اعتراف هم میكنه! ملیكا گفت ارا چند تا دوست دختر داری؟ سرم رو تكون دادم گفتم بجز پاریس هیلتون هیچكس! ملیكا زد زیر خنده سارا با خنده گفت ظاهرا به پاریس هیلتون ارادت خاصی داری نه؟ اخم كردم گفتم شما روی دوست پسرت غیرت نداری من روی دوست دخترم دارم! ملیكا میخندید سارا گفت قبلا هم گفتم الان هم میگم حریف زبون تو یكی نمیشم! گفتم همه ما یه روز میمیریم و مسلما حتی 1 درهم از داراییمون رو نمیبریم اون دنیا ولی من زبون درازم همرامه مطمئن باشین سر پل صراط فرشته های آسمان هم خر میكنم كه منو جای جهنم ببرن بهشت! ملیكا فقط میخندید سارا هم واقعا خندش گرفته بود گفت تو دیگه آخرشی.ملیكا زد روی پام گفت حالا بدون شوخی راستش رو بگو چند تا؟ گفتم مگه داری پفك شمارش میكنی؟ هیچی بابا اخمی كرد گفت جدی میگی؟ گفتم باورت نمیشه از ماندانا بپرس گفت وای چرا؟ خندیدم گفتم نپرس كه یه شاهنامه جواب دارم! سارا گفت آره معلومه یه شاهنامه سوابق هم باید داشته باشی مكثی كردم گفتم آره ولی تقدیر هم خوب جوابم رو داد هیچ جا كم نیاورد همیشه تا ته بهم زد خودم حال كردم! ملیكا گفت حالا دنبال دوست دختر نمیگردی؟ گفتم چرا نگردم؟ یه آگهی دادم هركس بتونه پاریس هیلتون رو واسم جور كنه بهش یه دستگاه خر صفر كیلومتر میدم سارا گفت وای چه سخاوتمند ملیكا خندید گفت جدی میگم دنبال دوست دختر نمیگردی؟ گفتم نه سارا خندید گفت كی اینو تحمل میكنه؟ ملیكا گفت یه روز خود پاریس هیلتون هم به دام میندازه! از جام پاشدم ملیكا گفت كجا؟ تازه داریم به حرف میاریمت لبخندی زدم گفتم هستم یكم تو حیاط قدم میزنم.
چند دقیقه بعد اومدم سمت میز ملیكا گفت من میرم برای خودمون مشروب بیارم گفتم باشه.یه سیگار روشن كردم به سارا خیره شدم اونم به من نگاه میكرد آروم گفتم چهرت واقعا گیراست لبخندی زد گفت ظاهرا شما خیلی جذاب تری خندیدم گفتم لطف داری. سیگارم رو میكشیدم سارا گفت ظاهرا ملیكا ازت خیلی خوشش اومده سرم رو تكون دادم گفتم منم از خیلی ها خوشم میاد گفت یعنی نمیخوایی بهش نزدیك تر شی؟ گفتم خب نه هم بخاطر خودم هم بخاطر اون امشبم اگه اومدم بخاطر ماندانا و سعید بود وگرنه از اولش هم مخالف بودم مكثی كرد گفت از دیدن من تعجب كردی نه؟ خندیدم گفتم از تعجب یه چیز اونور تر اگه میدونستم امكان نداشت بیام خندید گفت انقدر از من بدت میاد؟ گفتم اولش نه وگرنه شمارت رو نمیگرفتم ولی بعد از تلفن اون شب آره حالم ازت بهم میخوره! سرش رو تكون داد گفت چرا؟ گفتم واسه اینكه كسی تاحالا با من اینجوری صحبت نكرده بود در ضمن خودت شماره دادی مگه من دادم؟ خندید گفت چی بگم! گفتم هیچی نگی بهتره همون موقع ملیكا با 2تا لیوان مشروب اومد یكی رو داد به سارا یكی هم جلوی خودش گذاشت گفت سعید چقدر شلوغ كرده هی دخترا رو میخندونه ماندانا هم چشم غره میره خندیدم گفتم عادت دارن جدی نگیر ملیكا بهم نگاهی كرد گفت چقدر ساكتی؟ گفتم نمیدونم یكمی بی حالم یه چشمك زد یكم از مشروبش رو خورد بعد آورد جلو دهن من گفت بخور بهتر میشی گفتم نه گفت حالا یه ذره كه ایرادی نداره بعد لبه لیوان رو چسبوند به لب من كج كرد منم یكمی خوردم برد عقب گفت حالا بهتر شد خندیدم گفتم حكم واجب بود گفت آره سارا هم یكم مشروبش رو خورد گفت بچه ها من دیگه باید برم ملیكا گفت ای بابا كجا؟ سارا گفت كاری دارم باید انجام بدم بعد پاشد با ملیكا صحبت میكرد احساس كردم دروغ میگه بخاطر حرفهای من پكر شده یواش خندیدم گفتم حقته! سارا گفت دست همگی درد نكنه از بقیه هم خداحافظی كن ملیكا خندید گفت حتما سارا اومد طرف من یه نگاه معنی دار كرد گفت خوش گذشت منم یه نیش خند زدم گفتم خوشحال شدم بعد باهم دست دادیم با ملیكا رفتن سمت در خروجی.سعید اس ام اس زد نوشته بود جای منم بزن! داشتم میخندیدم ملیكا زد روی شونم گفت تنهایی به چی میخندی؟ گفتم هیچی سعید جك فرستاده بود ملیكا نشست كنارم مشروبش رو تا آخر خورد دستش رو گذاشت روی پام گفت میشه بهت تكیه بدم؟ فكر كنم تو مشروب زیاده روی كردم گفتم راحت باش اونم سرش رو به شونم تكیه داد منم ساكت بودم یه سیگار روشن كردم ملیكا گفت ارا یه چیزی میخوام بهت بگم نمیتونم (فهمیدم منظورش چیه) گفتم ببین تو الان زیاده روی كردی حواست نیست چی میگی باشه بعدا خندید گفت نه حواسم هست فقط روم نمیشه بگم (تو دلم گفتم سعید خدا لعنتت كنه منو كشوندی اینجا) شاید خودش نمیفهمید چی میگفت چون واقعا مست بود ولی مطمئنم از قبل ذهنیت داشت سارا هم گفته بود ملیكا ازت خوشش اومده... جوابی ندادم سیگارم رو میكشیدم ملیكا گفت ارا چرا ساكتی میدونم كه متوجه منظور من شدی مكثی كردم گفتم چی باید بگم؟ خندید گفت از من میپرسی؟ گفتم باشه واسه بعد تو الان مستی منم زیاد حوصله ندارم باشه؟گفت باشه بعد دستش رو كشید روی لبم چیزی نگفتم یكم بهم ریخته بودم نمیدونستم چیكار كنم واقعا گیج بودم گفت پاشو بیا بعد بلند شد رفت حیاط خلوت پشت خونه منم پشت سرش رفتم تكیه داد به دیوار معلوم بود واقعا مسته رفتم جلوش واسادم خودم 2دل بودم كه چیكار كنم بهش گفتم ملیكا اینجا كسی میاد میبینه بد میشه خندید گفت نگران نباش كسی نمیاد مكثی كردم هنوز 2دل بودم خندید گفت من باید ناز كنم نه تو بعد سرم رو كشید سمت خودش لباش رو گذاشت روی لبام...


لباش رو محكم روی لبام فشار میداد دستش بالای سرم بود كش موهام رو چنگ زده بود میكشید سمت خودش منم دستام رو گذاشتم روی سینه هاش آروم میمالیدم سرعت دستام رو بیشتر كردم اونم محكم تر فشارم میداد دستم رو بردم زیر تاپش به سینه هاش رسوندم آروم میمالیدم ازش جدا شدم تاپش رو زدم بالا سوتین قرمز زیرش بسته بود دیگه فرصت برای شلوغ كاری نبود تكیه داد به دیوار سرم رو بردم پایین از روی سوتینش سینه هاش رو میخوردم اونم دستش روی سرم بود سرعت لبام بیشتر شد تند تند نفس میزد میگفت بازم بیشتر منم همینكارو كردم همینطور كه با سرعت سینه هاش رو از روی سوتینش میخوردم یه دستم رو از روی شلوار جینش گذاشتم روی باسنش آروم میمالیدم یكم بعد دوباره لبام رو گذاشتم روی لباش دستم رو گذاشتم وسط پاهاش آروم و با نظم میمالیدم اونم با دستاش سرم رو فشار میداد انگشتم رو از روی شلوار جینش گذاشتم روی كسش فشار دادم خندید گفت بجنب فرصت نیست چیزی نگفتم دكمه های شلوارش رو باز كردم دستم رو بردم توش از روی شرتش كسش رو میمالیدم لبام هم روی لباش بود دستم رو بردم توی شرتش انگشتم رو گذاشتم جلوی سوراخش آروم مالیدم یه نفس عمیق كشید گفت لبات رو بیار جلو منم همینكارو كردم زبونش رو در آورد كشید روی لبام و دورش بعدم زبونش رو فرو كرد تو دهنم داخل لبام رو لمس میكرد احساس كردم دستم خیس شده متوجه شدم به اندازه كافی تحریك شده شلوارش رو تا روی زانوش كشیدم پایین شرتش هم همینطور دستم رو كشیدم روی كسش انگشتم رو فرو كردم توش چیزی نمیگفت فقط آروم نفس میزد انگشتم خیس بود تو حالت مستی گفت بیارش بالا منم آوردم بالا انگشتم رو تو دهنش فرو كرد خندید چیزی بهش نگفتم میدونستم واقعا مسته برش گردوندم به پشت دستاش رو زد به دیوار تا جایی كه تونست خم شد دستم رو كشیدم روی سوراخ باسنش خندید گفت اون نه برو پایین تر! گفتم ساكت انگشتم رو بردم پایین روی سوارخ كسش آروم باهاش بازی میكردم گفت ارا بجنب مردم گفتم صبر كن سریع كمربندم رو باز كردم شرت و شلوارم رو تا نزدیك زانوم دادم پایین كیرم رو گذاشتم جلوی كسش یكم كشیدم كه تحریك شم اونم بلند گفت بجنب مردم! گفتم ساكت یكم دیگه مالیدم بعد كیرم رو یكم كردم توش ولی فرو نمیكردم نگه داشته بودم بلند گفت اذیت نكن جیغ میزنما خندم گرفت ولی چیزی نگفتم آروم تا نصف فرو كردم یه نفس عمیق كشید منم با قدرت تا تهش فرو كردم یه جیغ كشید گفتم مرض حتما باید دستم رو بزارم جلوی دهنت؟ خندید گفت تو مثل آدم بكن چیزی نگفتم آروم شروع كردم به تلمبه زدن اونم نفس نفس میزد ولی جرات نداشت جیك بزنه سرعتم رو بیشتر كردم با قدرت تلمبه میزدم اونم اصلا تو حال خودش نبود احساس كردم آبم داره میاد كشیدم بیرون دستم رو گذاشتم روی سوراخ باسنش باهاش بازی میكردم گفت ارا اونجا نه گفتم ساكت باش آروم باهاش بازی میكردم اونم دیگه هیچی نمیگفت یكم گذشت از ترشحات جلوش كشیدم روی سوراخ پشتش همون موقع یه صدایی از پشت دیوار اومد گفتم همینجا باش شلوارم رو كشیدم بالا رفتم كنار دیوار آروم میرفتم جلو ملیكا مست بود زیاد حالیش نمیشد چه خبره گفت كجا اشاره كردم ساكت یواشكی پشت دیوار رو دید زدم هیچكس نبود گفتم لعنتی مطمئنم یكی اینجا بوده ما اینكارا رو قدیمی كردیم سرم رو تكون دادم رفتم سمت ملیكا دوباره دستم رو گذاشتم روی سوراخ باسنش یكم لزجش كردم شلوارم رو دادم پایین سرش رو گذاشتم جلوی سوراخش یكم فرو كردم تو بلند گفت وای گفتم مرض میخوایی بدی مثل آدم بده گفت خب درد میاد گفتم ساكت باش یهو دستم رو گذاشتم جلو دهنش تا ته فرو كردم! احساس كردم میخواد منفجر شه ولی دست من نمیذاشت یكم گذشت ولش كردم با ناله گفت ارا لعنت به تو مستی از سرم پرید این چه كاری بود آروم موهاش رو ناز كردم گفتم ببخشید وقت كمه زدم روی باسنش شروع كردم به تلمبه زدن اونم هی میگفت ارا دارم میمیرم تمومش كن منم فقط با سرعت به كارم ادامه میدادم موقع تلمبه زدن همش حواسم به دیوار بود واقعا احساس میكردم یكی داره ما رو نگاه میكنه همون موقع داشتم ارضا میشدم یكم دیگه با سرعت تلمبه زدم كشیدم بیرون آبم رو ریختم روی دیوار! ملیكا خندید گفت دیوونه گفتم چیكار كنم دوست داشتی بدم دهنت تا ته بخوریش؟ گفت وایی نه! خندیدم دستم رو بردم روی كسش یه انگشتم رو فرو كردم جلوش یه انگشت هم كردم توی سوراخ پشتش با سرعت بازی میكردم لرزید گفت ارا اومدم منم سرعتم رو بیشتر كردم ارضا شد آبش اومد از وسط پاش داشت میریخت سمت ران پاهاش گفتم ای وای سریع از شلوارم یه دستمال در آوردم وسط پاهاش رو تمیز كردم اون خندید گفتم مرض كامل كه تمیزش كردم برگشت سمت من لباش رو گذاشت روی لبام دستم رو برد پایین روی كسش خودش روش تكون میداد سرم رو بردم عقب گفتم بریم دیر شد همه فهمیدن خندید گفت فدای سرت دوستت دارم دلم میخواد بهت بدم! گفتم ولم كن بابا مستی نمیفهمی چی میگی میگن با آدم مست سكس نكن همینه خندید زبونش رو در آورد كشید روی لبام گفتم حتما شرت و شلوارت هم من مرتب كنم؟ خندید گفت زحمتش رو بكش یكم سرم رو تكون دادم به خودم گفتم تا تو باشی دیگه با آدم مست سكس نكنی شرت و شلوارش رو مرتب كردم بعدم مال خودم رو مرتب كردم دستاش رو انداخت دور گردنم دوباره با زبونش لبام رو لیس زد گفتم ولم كن دیر شد آبرو برامون نموند دستم رو گرفت گفت بریم چیزی نگفتم تا جلوی در ورودی رفتم یكم نگاش كردم گفتم راحت باش؟ گفت هستم گفتم بابا دستم رو ول كن دیوونه شدی؟ خندید گفت نه گفتم ببین تو الان مستی حالیت نیست خب؟ پس به حرف من گوش كن تو برو تو من 5 دقیقه دیگه میام خندید روی لبام رو بوس كرد گفت چشم اشاره كردم گفتم برو دیگه یه چشمك زد گفت ارا با تمام خشونتش ولی عالی بود مرسی یه نفس عمیق كشیدم گفتم برو تو تا خشونت رو بهت نشون ندادم خندید گفت بد اخلاق بعد رفت توی خونه منم بیرون واسادم یه سیگار روشن كردم كه تابلو نشه همون موقع در باز شد برگشتم بهش فحش بدم دیدم سعید واساده هرهر میخنده! گفتم كیر پسرم به چی میخندی اعصابم خورده اومد سمتم گفت كمرت درد نكنه گفتم ولم كن حوصله ندارم دستم رو گرفت گفت حال داد نه؟ ظاهرش كه خیلی جیگره توش رو نمیدونم! گفتم سعید بیخیال شو داشتیم با سارا و ملیكا صحبت میكردیم گفت صحبت؟ گفتم نه كس شعر میگفتیم خوبه؟ خندید گفت پس سارا كو؟ گفتم خیلی وقته رفته گفت پس با ملیكا صحبت به جای بالا كشید گفتم تو داشتی نگاه میكردی نه؟ با تعجب گفت نه به جون تو گفتم خر تویی و عمت مثل مرد اعتراف كن گفت احمق اگه من اونجا بودم كه باهات این حرفا رو نداشتم بهت اشاره میكردم هوامو داشته باشی منم واضح تر ببینم! حالا مطمئنی كسی اونجا بود؟ یه كام از سیگارم گرفتم گفتم آره بابا مگه بچه ام؟ پشه از 100 متری منو نگاه كنه میفهمم.گفت اصلا دید كه دید به تخمت كه دید مگه چیه؟ نوش جانت میخواستی همچین بكنی جیغش بره آسمون یارو ابهتت رو ببینه گفتم سعید حرفی میزنیا كسی بفهمه میدونی چقدر برام بده؟ خندید گفت همه سر جاشون بودن ماندانا میخواست بیاد دنبال ملیكا میدونستم مشغولی نذاشتم بیاد فكرش رو نكن همش توهمه!
ساعت 10 شب بود از همه خداحافظی كردم اومدم بیرون ملیكا اومد دستم رو گرفت یه دونه بوسم كرد گفت مرسی بعدا بهت زنگ میزنم واسه اون قضیه صحبت میكنیم باشه؟ گفتم باشه منتظرتم همون موقع ماندانا و سعید هم اومدن
خداحافظی كردیم رفتیم سمت ماشین سعید گفتم ای لعنتی حواسمون نبود سعید گفت آره كیرم توش! ماندانا زد رو پاش گفت بی ادب زشته درست صحبت كن حالا چی شده؟ گفتم ماشین سعید كوپه 2 نفرست یكی مون جا نمیشه ماندانا گفت خب 2نفری میشینیم رو صندلی مكثی كردم گفتم ببین من یكم فكرم خرابه از خدامه یكم قدم بزنم تو با سعید برین من قدم میزنم بعد تاكسی میگیرم میرم خونه سعید گفت نه بابا باهم بشینین اصلا سختته سوئیچ رو بگیر تو با ماندانا برین من خودم میام لبخندی زدم گفتم قربون معرفتت برم داداش گلم ولی من تعارف ندارم شما برین من میخوام قدم بزنم بعدم با تاكسی میرم خونه ماندانا گفت باشه هرجور راحتی سعید اومد پیشم گفت چیزی شده؟ خندیدم گفتم نه بابا میخوام قدم بزنم خیلی وقته قدم نزدم بعدم با تاكسی میرم خونه نگران نباش یه چشمك زد گفت میخوامت خندیدم گفتم من بیشتر بدرود!
10 دقیقه ای قدم زدم فكرم مشغول سارا بود نمیدونستم چیكار كنم یه سیگار روشن كردم یكمی رفتم جلو با تردید موبایلم رو در آوردم 2دل بودم ولی گفتم هرچی بادا باد زنگ میزنم بهش...
سلام چطوری؟
- ممنون خوبم تو خوبی؟
بد نیستم.كاری كه نداری؟ مثل اونشب هرچی بد صحبت كنی!
- (خندید) نه
كجایی؟
- بیرون
میتونی بیایی دنبالم؟
- چیزی شده؟
نه فقط داشتم قدم میزدم یاد تو افتادم گفتم ببینمت بد نیست
- باشه مشكلی نداره
مرسی پس بیا 4 تا خیابون پایین تر از خونه ملیكا اینا...
صحبتمون كه تموم شد تلفن رو قطع كردم ولی هنوز به كار خودم شك داشتم یعنی كارم درست بود؟ یا باید غرورم رو انتخاب میكردم یا سارا ولی حالا كه زنگ زده بودم منتظر موندم بیاد.10 دقیقه بعد رنجرور سفید جلوم واساد شیشه دودیش رو داد پایین گفت بیا بالا لبخندی زدم نشستم توی ماشین حركت كردیم...


بین ما فقط سكوت بود یكم بعد به سارا گفتم نظرت در مورد من چیه؟ مكثی كرد گفت پر رو - زبون دراز - دروغ گو - بی احساس خندیدم گفتم همش همین؟ گفت آره گفتم میخوایی چند تا فحش دست اول یادت بدم بهم بگی؟ گفت ممنون بلدم نیاز بود میگم یكمی گذشت گفتم خب حالا من نظرم رو نگفتم نمیپرسی؟ گفت نه اصلا گفتم پس باید بگم كه تو یه دختر لوس - پر ادعا - غیر قابل تحمل و مغرور هستی خندید گفت اینم از پرروییت مكثی كردم گفتم خب حالا به نظرت بهم میخوریم؟ مكثی كرد گفت نمیدونم نظر خودت چیه؟ گفتم به نظرم میتونم تحملت كنم نیشخندی زد گفت منم میتونم به چشم ترحم تحملت كنم خندیدم گفتم چه خوب پس میتونیم یه ارتباط رو شروع كنیم گفت احتمالا! یكمی به بیرون خیره شدم به آسمون شب كه مثل دل من سیاه بود آسمون حد اقل پر از ستاره بود ولی دل من جز حسرت و درد كوفت هم نداشت سارا گفت همیشه انقدر فكر میكنی؟ در حالی كه به بیرون خیره بودم لبخندی زدم گفتم خیلی بیشتر از همیشه...
ساعت 11 دبی مارینا جلوی برج خونمون پیاده شدم گفتم بفرمایین؟ خندید گفت هنوز زوده به دام بیافتم! گفتم مگه عنكبوتم؟ لبخندی زد گفت شاید بدتر! زدم زیر خنده گفتم ارتباطی كه با كنایه و این حرفا شروع شه آخرش چی میخواد بشه مكثی كرد گفت یا عاشقت میشم یا بهت خیانت میكنم سرم رو تكون دادم گفتم هركاری دوس داری بكن! شب بخیر رفتم بالا. قبل از خواب تو آینه اتاقم به خودم خیره شده بودم با خودم زمزمه میكردم...
رو میكنم به آینه رو به خودم داد میزنم - ببین چقدر حقیر شده اوج بلند بودنم
رو میكنم به آینه من جای آینه میشكنم - رو به خودم داد میزنم این آینه است یا كه منم...
******
فردا غروبش ویلا سعید اینا با سعید نشسته بودیم موبایلم زنگ خورد در كمال ناباوری شماره ملیكا افتاده بود گفتم وای بیچاره شدم چیكار كنم؟ سعید خندید گفت با دختر مردم سرپا تو حیاط خونشون اونم وقتی مسته پاتیل بود فوق برنامه میزاری حالا اینم دنبالش! گفتم خفه شو بابا بعد تلفن رو جواب دادم...
سلام چطوری؟
- سلام ارا خوبم تو خوبی؟
بد نیستم نفسی میاد چه خبر؟
- سلامتی میگم كجایی؟
ویلا سعید اینا
- ارا میشه ببینمت؟ واسه صحبت دیروز كارت دارم
(زدم تو سرم) آره چرا كه نه كی و كجا ببینمت؟
- 1 ساعت دیگه بیا خونه ما مامانم اینا نیستن راحت میتونیم صحبت كنیم
باشه حتما فعلا بای
- خداحافظ
زدم تو سرم گفتم سعید بدبخت شدم حالا چیكار كنم؟ سعید خندید گفت بهش بگو دوست دختر داری گفتم خفه شو اولا میدونه ندارم دوما هر بهونه ای بگیرم بازم نمیشه دیروز دختره رو كله پاش كردم از عقب و جلو! الان برم بگم نه؟ گفت ارا خیلی خری اگه میخواستی بگی نه حد اقل سكس نمیكردی گفتم اینو خودمم میدونم حالا چه غلطی بكنم؟ اون الان فكر میكنه من میرم اونجا باهاش شرط و شروط بزارم اونم یكم ناز كنه برام نه اینكه بگم نه! خندید گفت به پای هم پیر شین گفتم گم شو بابا بعد از جام بلند شدم رفتم سمت در سعید داد زد حالا زوده كجا میری؟ گفتم ولم كن اعصاب ندارم از اونجا زدم بیرون سوار ماشینم شدم محكم زدم رو فرمون گفتم FUCK FUCK FUCK تو آینه به خودم نگاه كردم گفتم بمیری مرگ بگیری درد بی درمون بگیری حالا چه غلطی بكنم؟ به كیرم نگاه كردم گفتم همش تقصیر توئه همین الان میرم میبرمت راحت شم از دستت یهو زدم رو بیضه هام مردم از درد داد زدم آی! دستم وسط پام بود سرم رو فرمون نمیدونستم از درد داد بزنم یا از خشم.
1 ساعت بعد جلو خونه ملیكا اینا بودم در رو باز كرد رفتم تو تا منو دید اومد بغلم روی لبم رو بوسید گفت بریم تو لبخندی زدم گفتم مرسی همینجا توی حیاط خوبه روی همون صندلی كه دیروز نشسته بودم نسشتم اونم رو به روم بود اعصابم خورد بود واقعا بهم ریخته بودم یه سیگار روشن كردم ملیكا دستم رو بوس كرد گفت چرا نارحتی؟ گفتم چیزی نیست یكم بهم ریخته ام با نارحتی گفت خدا نكنه منم نارحت میشم ها (تو دلم به خودم فحش دادم گفتم خبر نداریی جواب این همه محبت رو چطوری میخوام بهت بدم) یه كام از سیگارم گرفتم سرم رو تكون دادم گفتم دوستم داری؟ خندید گفت احساس میكنم! تو چی؟ جوابی ندادم سیگارم رو میكشیدم خندید گفت خجالت میكشی؟ لبخندی زدم گفتم نه اخمی كرد گفت پس چی؟ گفتم ببین ملیكا مشكل اصلا تو یا هركس دیگه ای نیست مشكل خود منم خندید گفت ترسیدم بابا خودت چته؟ گفتم ببین من خاطرات زیادی از این چیزا دارم كه متاسفانه بیشترش هم تلخ بوده واسه همین من با یه ارتباط عاطفی دیگه موافق نیستم اخمی كرد گفت ارا از چی میترسی؟باور كن من دوستت دارم سرم رو انداختم پایین سیگارم رو میكشیدم گفتم مشكل منم باور كن نمیتونم شایدم همیشه مشكل من بودم كه آخرش بد شد نمیدونم دستم رو گرفت گفت ارا تو هرجوری كه باشی بازم میگم دوستت دارم پای همه چیزش هم هستم سرم پایین بود آروم گفتم ملیكا حیف تو با این همه محبتت كه بخوایی واسه من حرومش كنی سرم رو با دستش آورد بالا گفت تو چشام نگاه كن منم همین كار رو كردم گفت ببین تو هر جوری كه باشی بازم دوستت دارم تا جایی هم كه بتونم نمیذارم بقول خودت مثل همیشه همه چیز بهم بریزه بهت قول شرف میدم ولی اگه صحبت سر كسی دیگست بحث فرق داره حالا كدمشه؟ تو چشاش خیره بودم گفتم هر 2تاش.لبخندی زد گفت اگه من رو به اون ترجیح میدی من مشكل اول رو حل میكنم ولی اگه انتخابت اونه برات آرزوی خوشبختی میكنم اشك تو چشام جمع شده بود گفتم خوشبخت باشی بعد سرم رو انداختم پایین احساس كردم از داخل شكست خورد شد به صورتش نگاه كردم اشكاش میومد بی صدا از جام پاشدم رفتم سمت در كه برم گفت ارا؟ گفتم جانم؟ گفت بابات دیروز ممنون من در مورد تو فكر بدی نمیكنم چون خیلی خوبی خیلی هم دوستت دارم ولی حالا كه كسی دیگه رو ترجیح میدی برو به سلامت مكثی كردم گفتم من خوب نیستم از من بد تر خودمم با سرعت رفتم سمت در از خونه ملیكا اینا اومدم بیرون رفتم سمت ماشینم. تو راه احساس میكردم از خودم خجالت میكشم خیلی نارحت بودم چون دل یه دختر كه انقدر بهم لطف داشت رو اینجوری شكسته بودم واقعا داغون بودم رفتم سمت دریا از ماشین پیاده شدم یه سیگار روشن كردم اشك تو چشام جمع شده بود آروم رفتم یه گوشه نشستم به دریا خیره شدم هوا داشت تاریك میشد غروب خورشید رو دیدم دلم بیشتر از همیشه گرفت اشكام رو پاك كردم گفتم لعنت به تو امروز رو یادت باشه فردات هم میاد میبینی. تو سارا رو به ملیكا ترجیح دادی میدونی چرا؟ فقط بخاطر یه غریزه. تو دل ملیكا رو شكستی و سارا رو انتخاب كردی چون احساس میكنی شهوتت نسبت به سارا بیشتر تحریك میشه...من با این همه تجربه تلخ مسلما فرق دوست داشتن تو خالی و واقعی رو متوجه میشدم.وقتی تو چشای ملیكا خیره شدم علاقه و صداقت موج میزد .ملیكا یه دختر واقعا زیبا بود كه باطنش هم مثل ظاهرش قشنگ بود ولی من بی دلیل دلش رو شكستم.خودم از كار خودم نارحت بودم ولی یه غریزه بهم میگفت خوبش كردی حالا میریم سراغ سارا با اون چهره خاص و عجیب اون غریزه هم چیزی نبود جز غریزه شهوت.
نیم ساعت بعد از جام پاشدم به آسمون كه شب شده بود نگاه كردم گفتم دست رد به سینه یه دختر خوب و مهربون كه این همه دوستت داشت زدی فقط به خاطر سارا حالا ببینم اون سارا چه گلی به سرت میزنه واقعا میتونه مهر و محبت ملیكا رو برات جایگزین كنه؟ میتونه مثل اون از ته دلش دوستت داشته باشه؟ میشه صداقت رو از چشاش خوند؟ سرم رو تكون دادم گفتم امیدوارم اشتباه نكرده باشم و سارا بتونه همه اینا رو بهم بده حركت كردم سمت ماشینم ولی از كرده خودم واقعا ناراحت بودم نه بخاطر سارا یا هرچیزی فقط واسه اینكه بی دلیل بخاطر یه غریزه دل اون دختر مهربون رو شكسته بودم واقعا از خودم بدم اومده بود همینجوری میرفتم سمت ماشینم با خودم زمزمه میكردم...
دنیا كوچیكتر از اونه كه ما تصور میكنیم - فقط با یك عكس بزرگ چشمامون رو پر میكنیم
به روز ما چی اومده من و تو خیلی كم شدیم - پاییز چقدر سنگینی داشت كه مثل صاقه خم شدیم...


آخر شب روی تختم دراز كشیده بودم میخواستم بخوابم صدای اس ام اس اومد گفتم سعید دست بردار میخوام بخوابم موبایلم رو برداشتم بازش كردم شماره سارا بود نوشته بود "خوب بخوابی" یه لبخندی زدم رفتم خوابیدم.
فردا غروبش خونه نشسته بودم باز یكی پاشنه در رو از جا كنده بود فهمدیم باید سعید باشه! در رو باز كردم سعید پرید تو ماندانا پشت سرش داد زد یواش وحشی.با سعید و ماندانا نشسته بودیم سعید گفت خب چیكار كردی؟ یكم چپ چپ نگاش كردم سعید گفت چرا اینجوری نگاه میكنی؟ خب بگو دیگه گفتم هیچی ولش كن سعید خندید گفت ای نامرد ماندانا گفت شما چی میگین؟ گفتم هیچی این باز قاطی كرده چرت و پرت میگه ماندانا به سعید گفت باز زبونت میخاره؟ گازش میگیرم ها سعید دستش رو گذاشت جلوی دهنش اشاره كرد نه! گفتم بچه شام بریم بیرون پایه هستین؟ سعید آروم دستش رو برداشت گفت بریم دلم گرفت انقدر جیگر ندیدم ماندانا پرید روش گفت دهنت رو باز كن پاشدم به بدبختی جدا شون كردم گفتم مهمون هم داریم سعید گفت كیه؟ گفتم سارا! ماندانا یجوری نگام كرد گفت ارا من از این خوشم نمیاد سعید گفت ولی من خیلی خوشم میاد تیكه خیلی مخوفیه ماندانا گفت غلط كردی یه تار مو ملیكا رو با كل سارا عوض نمیكنم داد زدم سعید؟ باز گوش كشی كردی؟ سعید با وحشت نگام كرد گفت به خدا تهدیدم كرد زبونم رو گاز میگیره! یه نفس عمیق كشیدم به ماندانا نگاه كردم ماندانا گفت اینجوری نگام نكن من باید چپ چپ نگات كنم آقای از خود راضیه بی عقل بعدا میفهمی ملیكا چه دختر گلی بود از دستش دادی حالا برو پیش همون سارا جون گفتم ماندانا ول كن خودم به اندازه كافی ناراحتم سعید خندید گفت بمیرم برات از ملیكا كه چیزی به ما نرسید از سارا یكم بده بزنیم ماندانا گفت سعید خفه شو بحث جدیه منم گفتم یواش بابا چرا شلوغش میكنی الكی؟ چیزی نشده كه اینجوری میگی ماندانا زد رو پام گفت ارا چیزی نشده؟ تو با اون دختر خوابیدی حالا رفتی بهش گفتی نه با 1000 بهونه از سرت بازش كردی دختر به اون گلی رو بخاطر اون بازیگر فیلم ترسناك بعد میگی چیزی نشده؟ گفتم قبول من اشتباه كردم همینجا اعلام میكنم اینبار از روی غریزه تصمیم گرفتم.
ساعت 7 شب بود زنگ زدم به سارا واسه ساعت 8 قرار گذاشتم رستوران البرز ساعت 7.50 دقیقه با سعید و ماندانا نشسته بودیم ماندانا چپ چپ نگام میكرد سعید هم آروم گفت دمت گرم به این میگن مرد حالا هر 2تا شون رو میزنی زمین بعدا عقده ای نمیشی! خندم گرفته بود ولی از ترس ماندانا جرات خندیدن نداشتم ساعت 8.5 دقیقه سارا با همون چهره عجیب و گیرا اومد مارو دید دست تكون داد نشست كنار من سعید و ماندانا باهاش دست دادن سعید گفت ببخشید خانم میشه بهم امضا بدین سارا با تعجب نگاش كرد سعید گفت مگه شمار تو فیلم كلبه وحشت بازی نمیكردین؟ سارا خندید گفت آره خودم بودم ماندانا لبخند میزد ولی معلوم بود داره حرص میخوره از كار من و سعید تا آخر شام سعید هی تیكه میپروند به سارا میخندیدیم ماندانا هم حرص میخورد!
بعد از شام اومدیم بیرون یه سیگار روشن كردم سارا یه اشاره به من كرد یه سیگار هم به اون دادم سعید گفت ببخشید بچه ها ماندانا مهد كودكش دیر شده باید ببرمش الانه كه خانم مربیش زنگ بزنه دعوام كنه سارا زد زیر خنده تو دلم گفتم سعید قبر خودت رو كندی! ماندانا مثل برق گرفته ها نگاش كرد گفت سعید بدو بریم كه مهد كودكم دیر شد دست سعید رو گرفت گفت بجنب دیگه سعید سریع با من و سارا خداحافظی كرد ماندانا هم دست تكون داد گفت خوش بگذره بعد دست سعید رو كشید به زور بردش. به سارا نگاهی كردم گفتم خب؟ گفت خب؟ گفتم حالا من بیشتر تو رو تحمل كنم یا تو منو؟ لبخندی زد گفت فرقی نداره بهرحال یه بار من یه بار تو آخرش به یه جایی میرسه!
******
10 روز گذشت من و سارا كم كم یخمون وا شده بود بیشتر بهم توجه میكردیم ولی ارتباطمون هنوز یه جور خاصی بود انگار 2 تا غریبه بودیم كه به هم دیگه لطف میكردیم! نمیدونم چرا اینجوری بود شاید ایراد از سارا بود شایدم من ولی میدونستم این قضیه تمومی نداره و همیشه این حس بین هر2تامون میمونه.ساعت 6 غروب بود سارا زنگ زد گوشی رو برداشتم...
سلام
- سلام خوبی؟
مرسی ظاهرا تو كه بهتری
- (خندید) آره میگم كجایی؟
خونه
- اگه بیكاری بیا اینجا منم تنهام
كجا؟ خونه شما؟
- آره میایی؟
(مكثی كردم) باشه تا یك ساعت دیگه میام
تلفن كه تموم شد با خودم فكر كردم گفتم رفتن من به احتمال 90% آخرش معلومه به كجا میرسه! ولی خودمم هنوز گیج بودم كه چقدر زود و عجیب این اتفاق ها افتاد درست مثل یك فیلم.یك ساعت بعد جلوی خونه سارا اینا بودم خونشون تو یه برج بزرگ اطراف شهر بود رفتم بالا در باز بود رفتم تو نشستم سارا اومد قیافش جذاب تر از همیشه بود چهرش همون استایل همیشگی رو داشت یه آستین بلند مشكی تنش بود با یه شلوار مخمل مشكی اومد سمتم باهام دست داد هیكلش همونطور كه حدس زده بودم كاملا مانكن بود نشست رو به روم ولی اون سردی همیشگی بین ما بود شاید اگه یه غریبه جلوی من نشسته بود خیلی راحت تر بودم تا اون.لبخندی زدم گفتم همیشه انقدر سیاه پوشی؟ گفت بقول یك نفر از همیشه بیشتر (منظورش من بودم) خندیدم گفتم پس تو هم سیاه پوشی گفت آره یكمی به اطرافم نگاه كردم خونشون هم مثل خودش عجیب غریب بود! یجورایی سرد و بیروح بود آدم یخ میزد بیشتر تزئیناتش مشكی بود! گفتم كسی خونه نیست؟ لبخندی زد گفت نه رفتن مسافرت 10 روز دیگه میان دوباره به اطرافم خیره شدم گفت چیه؟ گفتم كلبه وحشت رو همینجا فیلم گرفتن نه؟ خندید گفت ما كلا به رنگ تیره مخصوصا مشكی علاقه داریم زندگیمون هم مثل خودمون سرد و بیروح تنظیم شده گفتم آره از استایلت معلومه خندید چیزی نگفت گفتم حالا كی میخواد تو رو تحمل كنه؟ گفت تو گفتم من غلط بكنم نظرم عوض شد خندید گفت دیر شده گفتم وای افتادیم به دام گفت مشروب میخوری گفتم نه ممنون بشین فعلا بزار یكم نگات كنم شاید تونستم تحملت كنم گفت منم همچنین!
یكم سكوت بین ما بود گفت خب تصمیمت چیه میتونیم همدیگه رو تحمل كنیم؟ خندیدم گفتم شوخی كردم اگه نمیتونستم كه اینجا نبودم لبخندی زد گفت خب جاهای دیگه چطور؟ گفتم مثلا؟ چشاش رو تنگ كرد گفت جاهای خودمونی تر گفتم خب اونجا رو تو باید تحملم كنی چون به پای من نمیرسی! گفت مطمئنی؟ گفتم آره شك نكن خندید گفت باشه. نیم ساعتی مثل همیشه به سردی صحبت میكردیم احساس میكردم یجوری شدم من خودم یه آدم سرد و بیروح بودم اونم بد تر از من مسلما نمیتونستیم همیدگه رو خنثی و ارضا كنیم واسه همین یه جورایی زجر آور بود برام.به چهرش خیره شدم گفتم سادیسم هستی نه؟ مكثی كرد گفت تو چطور؟ یكمی نگاش كردم گفتم آره یكم خندید گفت منم یكم بیشتر (توی دلم گفتم چی میخواد بشه!) پاشدم رفتم پنجره رو باز كردم به بیرون خیره شدم یه سیگار روشن كردم اومد پشتم خودش رو چسبوند بهم سیگار رو از دستم گرفت چند تا پك به سیگار زد دوباره داد بهم منم به سیگارم ادامه دادم سرش رو گذاشت پشت شونم دستاش رو دور سینم حلقه كرد منم بی توجه به اون سیگارم رو میكشیدم و به بیرون خیره بودم پشت گردنم رو بوس كرد خودش رو بهم فشار داد بازم بی توجه بودم آروم كنار گوشم گفت چقدر آرامش میدی به آدم نیشخندی زدم گفتم كوزه گر تو كوزه شكسته آب میخوره خندید لباش رو گذاشت روی گردنم لمس میكرد و آروم كمرم رو میمالید سیگارم تموم شده بود طبق معمول با تخصص در پرتاب ته سیگار زدم تهش یه چرخش حرفه ای كرد رفت پایین!برگشتم سمتش سرش رو گذاشت روی شونم دستاش دور كمرم حلقه بود سرش رو بوس كردم آروم گفت امیدوارم بعد از سكس یخ بین ما آب بشه از این ارتباط سرد و بیروح خلاص شیم چون خودم حالم بهم میخوره گفتم فكر نمیكنم فرقی كنه چون 2تا آدم سرد و بیروح با حالت سادیسم بعید میدونم با هم بسازن خندید گفت با هم مسازیم یكمی نگاش كردم سرم رو كشید سمت خودش بهش خیره شدم سردی توی چشاش موج میزد لبام رو گذاشتم روی لباش محكم فشار دادم...


دستم رو كشید منو برد سمت اتاقش یه اتاق تاریك كه رنگ دیوارش تیره بود تمام وسایل و تزئینات هم تیره بودن یه لحظه احساس كردم از لحاظ روحی ارضا شدم واقعا از اون تاریكی و تیرگی لذت بردم لبخند رضایت روی لبم بود حس سادیسم بیشتر تحریكم میكرد غریزه شهوت تو وجودم داد میزد خشم از همه چشام میریخت بیرون.احساس میكردم اونم دقیقا همین حالت ها رو داشت استریو اقاقش رو روشن كرد صدا رو زیاد كرد Metallica از ته وجود فریاد میزدن...
Die, die, die my darling
Don’t utter a single word
Die, die, die my darling
Just shut your pretty eyes
I’ll be seeing you again
Yeah, I’ll be seeing you, in hell
بی اختیار زدم زیر خنده اونم یه نگاهی بهم كرد خندید محكم هولم داد روی تخت افتادم به پشت ولی اصلا حواسم به خودم نبود بخاطر تاریكی و تیرگی شدید محیط حس سادیسمم بیدار شده بود و كاملا فكر خسته و روح بیمار منو تحریك كرده بود یجورایی وحشی شده بودم فریاد Die Die Die My Darling جوری تو مغزم اثر گذاشت كه حس بیمار درونم كاملا بیدار شد همینطوری كه دراز كشیده بودم اومد روی سینم نشست خندید لباش رو گذاشت روی لبام با تمام قدرت لب همدیگه رو میخوردیم یكم بعد سرش رو ازم جدا كرد دكمه های پیرهن مشكی منو باز كرد خندید گفت تو كه از من مریض تری گفتم ظاهرم رو نگه میدارم نمیخوام كسی بفهمه درون من چیه بلند خندید گفت درست مثل خون آشام! خندیدم گفتم اتفاقا خون میبینم وحشی میشم گاهی هم خون میخورم اون فقط میخندید گفت مثل همیشه آخرشی! پیرهنم و شلوارم رو در آورد رفت عقب یه اخمی كرد آستین بلندش رو در آورد یه سوتین مشكی رنگ زیرش بود گفتم یكی دیگه به نفع تو بالا تنم روی تخت بود پاهام روی زمین اومد سمت من نشست جلوی پام لباش رو از روی شرت كشید به كیرم با دستاش به سینم چنگ میزد شرتم رو در آورد همون موقع آهنگ عوض شد آهنگ Wolf shade از Moonspell با صدای بلند پیچید توی اتاق (متال سنگین میخونه) لبخند رضایت روی لبام بود با خشم نگاه میكردم سرش رو برد جلو لباش رو به داخل جمع كرد كیرم رو گذاشت توی دهنش با سرعت میخورد صدای آهنگ تو مغزم میپیچید لبای اون با سرعت روی كیرم جا به جا میشدن بی دلیل زدم زیر خنده جنون و سادیسم وجودم رو پر كرده بود اونم همینطوری كه كیرم رو میخورد با قدرت به پاهام چنگ میزد درد نداشتم كه هیچ كلی هم لذت میبردم یهو Moonspell وسط آهنگ داد زد FREE آهنگ قطع شد سارا هم از حركت واساد كیرم رو در آورد آروم با دستش میمالید یكم بعد آهنگ دوباره شروع كرد به كوبیدن و فریاد زدن سارا گذاشت تو دهنش با سرعت میخورد احساس كردم دارم ارضا میشم ولی حرفی نزدم تنم لرزید بلند خندیدم ارضا شدم آبم با فشار خالی شد توی دهنش یكمی مكث كرد همش رو خورد اومد بالا بهم خیره شد زد زیر خنده منم بی دلیل با اون خندیدم پاشدم كنارش واسادم پرید تو بقلم بلندش كردم رفتم عقب به دیوار تكیه دادم لباش روی لبام دستاش دور گردنم حلقه بود دستای منم زیر پاهاش بود نگهش داشته بودم با قدرت لبام رو میخورد سرش رو برد عقب یكم خودش رو كشید بالا لبام رو گذاشتم روی سینه هاش از روی سوتینش آروم لمسشون میكردم یكم بعد گذاشتمش پایین سوتینش رو باز كردم بدنش هم مثل خودش واقعا جذاب بود خیلی هم سفید بود سینه هاش گرد و اندازه بود با نوك برجسته قهوه ای واقها خوشگل بودن لبام رو گذاشتم روی سینه هاش با قدرت لمسشون میكردم اون خیلی سخت تر از من نشون میداد گفت با من بازی نكن محكم تر و تند تر منم همین كارو كردم گفت بهتر شد لبای خودم خسته شده بود ولی به روی خودم نمیاوردم با قدرت سینه هاش رو میخوردم سرم رو آوردم بالا با خشم نگاش كردم محكم هولش دادم عقب پرت شد رو تخت خندید چیزی نگفتم رفتم جلو دكمه شلوارش رو باز كردم با سرعت كشیدم پایین بعدم شرتش رو از پاش در آوردم به دستاش تكیه داده بود نشسته بود رفتم وسط پاش یكمی نگاش كردم خیلی جدی زدم تو سینش پرت شد عقب دراز كشید نشستم وسط پاهاش دستم رو گذاشتم زیر باسنش كشیدمش جلو كمرش رو شل كرد منم ران پاهاش رو گرفتم آوردمش بالا دهنم وسط پاهاش بود یكم با زبونم كشیدم روی كسش بعد زبونم رو یكم فرو كردم توش اون هیچی نمیگفت از همون بالا پاهاش رو ول كردم افتاد خورد به تخت ساكت بود هیچی نمیگفت انگشتم رو گذاشتم جلوی كسش یكم باهاش بازی كردم چوچولش رو میمالیدم كسش ترشح داشت نشون میداد تحریك شده ولی اصلا حرفی نمیزد هر2مون سكوت مطلق داشتیم فقط Evanescence با صدای بلند آهنگ Imaginary رو میخوند یكم دیگه باهاش ور رفتم پاشدم یكم نگاش كردم آهنگ خیلی تند شده بود Evanescence صداش رو كش میداد با خشم میخوند كیرم رو كشیدم جلوی كسش با اخم و خشم نگام میكرد پاهاش رو دورم حلقه كرد محكم با تمام قدرت فرو كردم توش یه جیغ بلند كشید ساكت شد نیشخندی زدم آروم كشیدم بیرون یهو دوباره با تمام قدرت تا ته كردم توش این بار از ته دل جیغ زد بازم خندیدم اون سادیسمی شده بود منم بدتر اصلا حالیمون نبود چیكار میكنیم! چند بار این كار رو تكرار كردم تنش داغ بود قرمز شده بود احساس كردم داره جر میخوره ولی واسم مهم نبود كه هیچ چون اصلا حالت طبیعی نداشتم از این كه داشت جر میخورد لذت هم میبردم كیرم در آوردم كشیدم دور كسش كه ورم كرده بود منقلب بود خنده عصبی كرد گفت خوبه ادامه بده گفتم برگرد به پشت خندید گفت درد واقعی شروع شد گفتم لذت منم بیشتر شد كامل رفت روی تخت چهار دست و پا شد (سگی) گفت اینجوری بیشتر لذت میبری چون بیشتر دردم میاد گفتم خفه شو سرت پایین رفتم پشتش یكم با سوراخ باسنش بازی كردم واقعا تنگ بود ولی من بیشتر خوشحال شدم! سر كیرم رو گذاشتم روی سوراخش یكم مالیدم بهش Metallica با قدرت آهنگ Lover Man رو میخوندن یه نفس عمیق كشیدم با حرص خندیدم سر كیرم رو فرو كردم انگار بیشتر نمیرفت چون خیلی تنگ بود ولی محلی ندادم با قدرت نصفش رو فرو كردم یه جیغ بلند كشید تنش میلرزید یه دستش رو آورد عقب محكم چنگ زد تو ران پام ناخون بلندش فرو رفت توی ران پام خون زد بیرون خندیدم یه نفس عمیق كشیدم تا تهش فرو كردم توش یه جیغ دیگه زد شل شد داشت میافتاد ناخونش رو از پام كشید بیرون خون از پاهام میچكید دستم رو گذاشتم زیر شكمش نگهش داشتم كه نیافته گفتم داری میافتی یا ادامه بدم؟ آروم و بیحال گفت ادامه بده با دستام پهلو هاش رو گرفتم محكم چسبیدمش كیرم رو كشیدم بیرون تا نصفه یكم مكث كردم دوباره با قدرت فرو كردم توش یه تكون خورد جیغ خفیف كشید 2.3 بار دیگه تكرار كردم دفعه آخر اصلا چیزی نگفت فهمیدم بیهوش شده كشیدم بیرون ولش كردم همونجا افتاد استریو رو خاموش كردم موزیك خفه شد از پاهام هنوز خون میومد پیرهنم رو تنم كردم رفتم كنار پنجره یه سیگار روشن كردم به بیرون خیره شدم احساس میكردم به خلا فكری رسیدم سیگارم هنوز تموم نشده بود آرم صدام كرد سیگارم رو انداختم رفتم سمتش رو تخت دراز كشیده بود دستش پشتش بود گفتم زنده ای؟ فكر میكردم مردی آروم خندید گفت تقریبا داشتم میمردم خندیدم گفتم حالا من از پس تو برنمیام؟ پاشد یه وری نشست بهم نگاه كرد گفتم نمیتونی بشینی نه؟ گفت نه گفتم به درك! خودت خواستی خندید گفت مگه من شكایتی كردم؟ سرم رو تكون دادم گفتم خب زنگ تفریح تموم شد من هنوز ارضا نشدم گفت منم همینطور پس با قدرت بیشتر ادامه میدیم گفتم میل خودت استریو رو دوباره روشن كردم Metallica آهنگ Battery رو میخوند صداش رو زیاد كردم پیرهنم رو در آوردم رفتم نشستم كنارش یكم به هم نگاه كردیم زد روی سینم هولم داد عقب دراز كشیدم اومد روی سینم نشست چنگ زد توی موهام سرم رو آورد بالا خودش رو كشید جلو گفت بخور یكمی نگاش كردم دلم میخواست بزنم پرتش كنم تا دیگه بهم دستور نده ولی بخاطر اینكه واقعا دهنش رو سرویس كرده بودم كوتاه اومدم كسش رو محكم به دهنم فشار داد منم زبونم رو كشیدم روش داد زد اینجوری نه منم سرعتم رو بیشتر كردم خودش رو به جلو فشار میداد منم با قدرت میخوردم چنگ زده بود موهام رو كه از بالا بسته بودم رو تو دستش گرفته بود با قدرت میكشید منم از درد سرعت و قدرتم رو بیشتر كردم نفس نفس میزد یكم همینجوری بودیم موهام داشت از جا كنده میشد ولی اون ارضا نشده بود! موهام رو ول كرد از روی سینم پاشد پاهاش رو گذاشت دو طرفم خودش رو تنظیم كرد یكمش رفت تو بعد محكم نشست روی كیرم بلند جیغ زد با حرص خندیدم دوباره پاشد همینكار رو تكرار كرد بعد نشت روی كیرم تكون نمیخورد فقط یكم خودش رو عقب جلو میكرد آبم داشت میومد گفتم پاشو دارم میام اونم سریع پاشد با دستش شروع كرد به مالیدن آبم با فشار ریخت تو صورتش دوباره زدم زیر خنده یكم اخم كرد پاشد یه دستمال گرفت صورتش رو تمیز كرد گفتم تو هنوز ارضا نشدی گفت فقط یك بار شدم اومد سمتم یهو كشیدمش سمت خودم افتاد كنارم دستم رو گذاشتم روی كسش چوچولش رو میمالیدم لباش هم روی لبام بود زبونش رو گذاشت توی دهنم چرخوند منم سرعت دستم رو بیشتر كردم یكم گذشت شروع كرد به لرزیدن بعدم با قدرت ارضا شد واقعا شهوتش زیاد بود آبش خیلی اومد دستم خیس خیس بود شل شد همونجا بیحال افتاد منم هنوز براش میمالیدم آرم دستش رو كشید روی سینم از جام پاشدم استریو رو خاموش كردم همه جا سكوت شد رفتم سمتش بلندش كردم روی دستام بردمش سمت حموم تكون نمیخورد بیحال گذاشتمش توی وان آب داغ رو باز كردم خودمم كنارش افتادم به خودم اومدم وان سر ریز شده بود آروم خودم رو تكونی دادم رفتم پشتش كمرش و باسنش رو میمالیدم چند دقیقه بعد به حال اومد دستم رو گرفت گفت سخت ترین سكسی بود كه تاحالا دیده بودم چیزی نگفتم به كارم ادامه دادم گفت ارا با اینكه جر خوردم از درد دارم میمیرم ولی بازم مرسی خودم خواستم اینجوری شه تو تقصیری نداری برگشت سمت من لباش رو گذاشت روی لبام بعد خودش رو كشید عقب سرش رو انداخت پایین گفت دوستت دارم لبخندی زدم چیزی نگفتم دوباره كمرش رو میمالیدم...
******
شب رو تختم دراز كشیده بودم صدای در اومد یعنی صدای لگد به در اومد گفتم سعید هنوز معاشرت یاد نگرفتی رفتم در رو باز كردم اومد تو خندید گفت كمرت سلامت باد! گفتم چیش به تو میرسه؟ گفت هیچی من و تو نداریم تو زدی انگار من زدم گفتم ساكت باش ازین خبرا نبود داشتیم صحبت میكردیم خندید گفت آره بگو كه دیوار حاشا بلنده!
آخر شب خونه ما با سعید نشسته بودیم منم همه ماجرا رو براش تعریف كردم گفت ارا این یه چیزش هست از ما گفتن ماندانا هم بهت گفت این دختره یه جوریه یكمی نگاش كردم گفتم مثلا؟ گفت حالا دیگه! اخمی كردم گفتم بنال خندید گفت به موقعش میگم حالا فعلا خوش باش بعدا خبرت میكنم...


یكمی چپ چپ نگاش كردم گفتم 30 ثانیه فرصت داری راستش رو بگی در غیر اینصورت از طبقه 23 میافتی پایین یكمی خودش رو جمع و جور كرد گفت قربونت برم وقتی من خودم مطمئن نیستم حرف الكی نمیتونم بزنم تو اصلا نشنیده بگیر اگه واقعا چیزی بود خبرت میكنم گفتم سعید؟ گفت هوم؟ گفتم ببین ایدز یا مریضی كه نداره؟ اگه چیزیه بهم بگو؟ خندید گفت نه بابا نترس بموقع خبرت میكنم جیگرم! بعد پاشد گفت من میرم گفتم كجا؟ شب بمون گفت نه مامانم خونست نرم دیگه راه نمیده خندیدم گفتم این همه الواتی میكنی راه میده حالا همین امشب راه نمیده؟ خندید گفت امشب گیر داده بهم گفته اگه برنگشتی رفتی الواتی پسر من نیستی برو گمشو... خندیدم گفتم ای بچه ننه گفت مرض مامان خودت 15 سالگی از فرزندی معافت كرد فكر كردی همه مثله تو میشن؟ یه آهی كشیدم گفتم حالا میشه تو یادمون نندازی؟ خندید گفت ببخشید ما رفتیم شب خوش! سعید رفت من موندم با 1دنیا علامت سوال.
قبل از خواب به بیرون خیره شدم یه سیگار روشن كردم گفتم منظور سعید چی بود؟ هرچی فكر كردم به نتیجه نرسیدم.
******
یك هفته از اون قضیه گذشت منم دیگه فراموش كرده بودم سعید چی گفته بود بیشتر حواسم پیش سارا بود و اونم همینطور بعد از اون روز دیگه سكس نداشتیم.سارا میگفت دوستت دارم ولی من احساس دیگه ای داشتم بعد از یه مدت به خودم گفتم چون مثل خودت سرد و بیروح رفتار میكنه فكر میكنی دوستت نداره الكی فكرت رو مشغول نكن.هیچ وقت ازش در مورد خانوادش رفت و آمد هاش و... نپرسیدم یعنی اصلا از این اخلاق ها هیچ وقت ندارم چون عقیده دارم كسی اگه كسی رو واقعا دوستت داشته باشه گردنش لای گیوتین بره حرفش و دوست داشتنش نمیره.غروب سعید زنگ زد گفت گفت ارا این دختره سارا مادر پدرش كجان؟ گفتم 1هفته پیش گفتش رفتن مسافرت 10 روز دیگه میان گفت باشه مرسی یه مكثی كردم گفتم سعید میشه دست از كاراگاه بازی برداری؟ ولش كن بابا خندید گفت نترس مگه بهش شك داری؟ مگه دوستت نداره؟ حالا من میخوام ببینم اینی كه رفیق منو اقدر دوست داره كیه! گفتم هر كاری دوست داری بكن به من ربطی نداره بعدم تلفن رو قطع كردم زنگ زدم به سارا گفتم كجایی؟ خندید گفت چه عجب یه بار ازم یه چیزی پرسیدی من خون ام دارم فیلم میبینم... شروع كرد به حرفهای همیشگی كه همه میگن هرچی فكر كردم چیز غیر عادی ندیدم تو دلم گفتم سعید شكاك شده نموده مارو.
3 روز بعد غروب ساعت 6 سعید زنگ زد گفت سریع لباس بپوش بیا پایین برج خونتون واسادم.رفتم پایین سعید ماشینش رو پارك كرد گفت با ماشین تو بریم. با ماشین من حركت كردیم تو راه گفتم چته چیزی شده؟ خندید گفت نه بابا میخواییم بریم یه كسی رو بهت نشون بدم نیم ساعت بعد یه جایی آدرس داد رفتم واسادم گفت پیاده شو بعد رفتیم روی صندلی كنار فضا سبز نشستیم یه سیگار روشن كردم گفتم میشه بگی چته؟ حوصله شوخی ندارم مكثی كرد گفت جهت اطلاع باید بگم پدر مادر سارا 3 سال پیش تو یه تصادف میمیرن از اون به بعد هم با خواهرش و شوهر خواهر اروپاییش زندگی میكنه اون خونه ای هم كه تو رفتی خونه خواهرش اینا بود كه مسافرت رفتن اروپا چند وقت دیگه میان اخمی كردم گفتم شوخی میكنی؟ گفت نه الان خیلی هم جدی ام من با 1000 تا علامت سوالی كه توی سرم بود سیگارم رو میكشیدم سعید زد رو شونم گفت طرف اومد. یه پسر قد بلند و نسبتا خوش تیپ اومد كنارمون سعید باهاش احوال پرسی كرد گفت پاشو بریم رفتیم تو ماشین سعید گفت برو سمت خونه سارا اینا برگشتم نگاش كردم گفتم چی؟ گفت برو سمت خونه سارا اینا خندیدم گفتم سعید دست بردار حوصله شوخی ندارم یه نگاهی به پسره كرد گفت كسی منتظر تو نیست سارا جان با این آقا قرار داره پسره رو نگاه كردم گفتم راست میگه؟ با سر تایید كرد اخمام رفت تو هم گفتم مادرقحبه با دوست دختر من قرار میزاری با پررویی هم تو ماشین من مشینی بعدم كله كیریت رو تكون میدی میگی آره؟ پسره با تعجب نگام كرد بعد به سعید گفت دوست دختر این؟ برو بابا سارا دوست پسرش كجا بود سعید خندید گفت ارا ساكت باش برو توی راه همه چیز رو میگم برات.
حركت كردم سمت خونه ساراشون سعید گفت ببین ارا این دختر مشكل روانی داره در ضمن از زمانی هم كه با تو بوده تاحالا به 3.4 نفر دیگه داده این آقا هم نفر بعدیه یكم نگاش كردم گفتم برو بابا كس شعر نگو خندید گفت داداش گلم من خیرت رو میخوام صبر كن الان همه چیز معلوم میشه گفتم سعید تو چی میگی؟ بعد از آینه به پسره نگاه كردم گفتم تو میخوایی بری واسه سكس؟ خندید گفت آره! خودش بهم گفت دوست داره با یه سادیسمی بخوابه! زدم رو فرمون گفتم زكی بابا شانس ما رو باش سعید خندید گفت ارا زندگی دست از سر تو بر نمیداره زیاد خودت رو نارحت نكن تو كه عادت داری به شكست!
جلو خونه ساراشون واسادم پیاده شدیم پسره زنگ زد بهش گفت من پایینم در رو باز كن اومدم بعد داشت میرفت سمت برج زدم پشتش گفتم كجا؟ گفت میخوام برم دیگه پس تو رو نگاه كنم؟ سعید خندید از كیفش 1000 درهم (250 هزار تومن) در آورد داد بهش گفت بیا برو امشبه رو با یه تیكه روس بخواب بعدا بیا پسره رفت حرف بزنه یه چپ نگاش كردم دستم رو گذاشتم رو گردنم گفتم یه كلمه حرف بزنی گردنت رو میشكنم سعید خندید دست پسره رو كشید گفت برو این قاطیه كار دست خودت نده پسره با ترس یكم رفت عقب بعدم دوید رفت سمت خیابون اصلی.به سعید نگاهی كردم گفت در بالا بازه حالا برو خفتش كن فقط حواسط باشه دنیا به تخمت تو كه اینهمه از زندگی كیر خوردی اینم روش یكم نگاش كردم دوباره گفت خودت رو كنترل كن نزنی دختر مردم رو بكشی نیشخندی زدم گفتم نترس سعید رفت تو ماشین منم رفتم بالا.
در باز بود آروم رفتم تو مثل همیشه سكوت مطلق بود آروم در رو بستم رفتم وسط خونه یهو سارا با خنده اومد گفت بجنب كه وقت نیست... تا منو دید همونجا واساد خشكش زد. یكمی نگاش كردم گفت ارا اینجا چیكار میكنی؟ ببین ارا برات توضیح میدم فقط فرصت بده خندیدم چیزی نگفتم گفتم بیا توضیح بده آروم با ترس اومد سمت من تا رسید جلوم با تمام قدرت زدم تو گوشش 2.3 بار دور خودش چرخید پرت شد روی میز دكورای میز افتادن شكستن بعدم افتاد روی زمین خندیدم رفتم رو سرش صورتش پر خون شده بود از دهن و دماغش خون با شدت میپاشید بیرون نشستم روی مبل یه سیگار روشن كردم اونم روی زمین افتاده بود تكون نمیخورد گفتم چی باعت شد اینكارو كنی؟آروم گفت كدومش؟ گفتم اول دروغ مكثی كرد گفت من دروغ نگفتم تو تنها كسی هستی كه بهش گفتم دوستت دارم خودمم نمیدونم چرا دوستت دارم ولی تو زندگیم تو اولین نفر بودی اینو بهش گفتم خندیدم گفتم خفه شو سارا بغض كرده بود مكثی كردم گفتم دلیل خیانتت چی بود؟ خنده عصبی كرد گفت من مریضم دست خودم نیست درضمن چند وقته میرم دكتر برای درمان بیماری روانی كه دارم فقط برای اینكه واقعا دوستت داشتم نمیخواستم از دستت بدم یه كام از سیگارم گرفتم گفتم چرا از اول بهم نگفتی؟ گفت دوستت داشتم نمیخواستم حالا كه یكی رو برای اولین بار دوسش داشتم و میتونستم عاشقش باشم رو به همین راحتی از دست بدم. نمیدونستم چیكار كنم شاید سارا راست میگفت شاید هم دروغ واقعا نمیدونم فقط میدونستم همون لحظه همه چیز باید تموم میشد حتی اگه سارا منو واقعا دوست داشت بازم دیگه دیر شده بود.
سیگارم رو خاموش كردم از جام پاشدم گفت ارا به جون مامانم كه همه دنیام بود دوستت داشتم فقط نمیخواستم بهت بگم و از دستت بدم میخواستم خودم رو درمون كنم بعد عاشقت باشم تا همیشه كنارت بمونم شاید یه روز هم راستش رو بهت میگفتم سرم رو تكون دادم گفتم برای هر 2مون دیر شد هم من رو شكستی هم خودت رو فقط ای كاش روز اول بهم میگفتی مطمئن باش اگه صداقت داشتی همه چیز رو از اول میگفتی كمكت میكردم درمان شی بعدم تا همیشه دوستت داشتم ولی خودت همه چیز رو خراب كردی منم داغون كردی.بخاطر تو یه بار دیگه شكست خوردم و مثل همیشه بعد از شكست زندگی هرهر بهم میخنده.
داشتم میرفتم سمت در كه برم گفت ارا؟ گفتم بله؟ گفت من مریض بودم اینكارو كردم ولی تو چرا خیانت كردی و راستش رو بهم نگفتی؟ گفتم در مورد چی حرف میزنی؟ خندید گفت اون روز توی مهمونی بهم گفتی با ملیكا كاری ندارم ازش فاصله میگیرم ولی بعد از رفتن من تو حیاط پشت خونشون باهاش سكس كردی خندیدم گفتم پس تو داشتی ما رو میدیدی نه؟ گفت آره چیزی نگفتم داشتم میرفتم داد زد ارا جواب منو بده چرا اینكارو كردی؟ نیشخندی زدم گفتم غریزه! از اونجا اومدم بیرون سعید پایین توی ماشین منتظرم بود داغون و خسته گفتم سعید تو بشین پشت فرمون من داغونم. تو راه به بیرون خیره بودم سعید هم چیزی نمیگفت سیستم ماشین رو روشن كردم مثل همیشه عشق ابدیم میخوند منم به بیرون خیره بودم چند تا قطره اشك از چشام چكید روی صورتم داریوش عزیزم میخوند...
ای پرنده مهاجر ای پر از شهوت رفتن - فاصله قدر یه دنیاست بین دنیای تو با من
تو رفیق شاپرك ها من تو فكر گله مونم - تو پی عطر گل سرخ من حریص گوی نورم
دنیای تو بی نهایت همه جاش مهمونی امروز - دنیای من یه كف دست روی سقف سرد یك گور
من دارم توی آدمك ها میمیرم تو برام از پریا قصه میگی - من توی حیله وحشت میپوسم برام از خنده چرا قصه میگی؟...
******
من دیگه هرگز سارا رو ندیدم سعید یه روز بهم گفت چند وقت بعد از اون قضیه بخاطر كار شوهر خواهرش برای همیشه میرن اروپا ولی آخرین لحظه به یكی گفته به ارا بگین منو ببخشه همیشه دوستش داشتم و دارم.ازن اون قضیه گذشت چند وقت بعدش یه روز داشتم میرفتم تو یه مجتمع تجاری یه كاری داشتم یكی صدام كرد برگشتم باورم نمیشد ملیكا بود چقدر خوشگل شده بود جیگر بود حالا شده بود فوق جیگر با یه پسر خوش تیپ خارجی بود كه واقعا بهم میومدن به پسره گفت صبر كن منو كشید كنار یه احوال پرسی گرم كرد منم سرم پایین بود از خجالت روم نمیشد توی صورتش نگاه كنم گفت ارا خیلی دلم برات تنگ شده بود سرم همچنان پایین بود گفت الان خیلی وقته با این پسره دوستم با اینكه خیلی دوستش دارم ولی بدون تو برام یه چیز دیگه بودی هیچ كس مثل تو توی دلم نبود و دیگه هم نمیاد حاضر بودم هركاری بخاطرت بكنم ولی ظاهرا قسمت ما نبود بهم برسیم الانم فقط از ته دل برات آرزوی خوشبختی میكنم اشك توی چشام حلقه زده بود سرم رو آوردم بالا روی چشام رو بوس كرد اشكام ریخت روی صورتم گفت دوستت دارم امیدوارم همیشه موفق باشی بعد رفت دست پسره رو گرفت باهم دیگه رفتن.یه نگاهی بهش كردم تو دلم گفتم هرجا هستی پیروز باشی من غریزه رو به عشقی كه تو بهم داشتی ترجیح دادم حالام تقاصش رو پس دادم تو صادق و با محبت بودی حالا جوابش رو گرفتی.اشكام رو پاك كردم به آسمون نگاه كردم آفتابی بود ولی دل من مثل همیشه ابری بود و یه دنیا غم پشت ابرا بودن كه هرگز نمیرفتن بیرون...

پایان - یه خاطره دیگه از دفتر خاطرات من (ارا)

No comments:

Post a Comment